چندی پیش در پستی با عنوان "بالا پریدنم اخلاقی بود؟" به یک سوال رسیدم:
الف) اگر قواعد یک بازی غیراخلاقی وضع شوند، وقتی آن بازی را انجام میدهم، مرتکب عمل غیراخلاقی میشوم یا نه؟
سر ماجرایی با یاسر میرزایی گفتوگومان شد که احساس کردم به این سوال بازمیگردد.
من از یاسر پرسیدم که نظرت درباره سوال (الف) چیست؟ گفت: "... به نظرم اگر قواعد بازی مشخص باشد و شما با علم به قواعد بازی وارد آن شوید، نمیتوانید ادعای ناحقی کنید، نسبت به چیزی که عموما ناحق تلقی میشود..."
برای تایید کلامش پرسیدم: پس قرارداد را مقدم بر اخلاق میدانی که جوابش مثبت بود.
من برای یاسر این موقعیت ممکن را تعریف کردم:
فرض کنیم کسی بازیای با این ویژگیها تعریف میکند:
(1) هرچه ضربه غیراخلاقیتری بزنی، امتیاز بیشتری میگیری؛
(2) دستکم ده دقیقه باید در بازی باشی.
شخصی وارد بازی میشود و بعد از دو دقیقه، میبیند نمیتواند دوام بیاورد. همانجا ابراز میکند که "من نمیتوانم" و میزند زیر میز کافه. اما طبق (2) باید هشت دقیقه دیگر هم ضربه غیراخلاقی بخورد.
در اینجا فرد با علم به قواعد وارد میدان شده اما بعد از چند دقیقه، یک دانش جدید به دست آورده: قبل از ورود فکر میکرده میتواند 10 دقیقه دوام آورد و (2) را تامین کند اما بعد از چند دقیقه فهمید نمیتواند دوام بیاورد.
یاسر پاسخ قشنگی داد: "هزینه تخمین نادرستش را میدهد."
این پاسخ نشان میدهد که باید به توافق پایبند ماند و البته مشکل بالا را حل میکند.
اما وقتی مثال را کمی پیچیدهتر میکنم، این حرف برایم مسئلهساز میشود:
ابتدا یک مثال فرضی که طی آن، یک بازی دیگر تعریف کنیم با این دو ویژگی:
(1) هرچه ضربه غیراخلاقیتری بزنی، امتیاز بیشتری میگیری؛
('2) تا ابد باید بازی کنی.
یک مثال کاربردیتر از این دعوا:
فرض کنیم هیتلرنامی بیاید و مردم را قانع کند که شیوه خاصی از حکومت را بپذیرند و طی قراردادی در قالب رأیگیری، آنها بپذیرند که شیوه یادشده پیاده شود؛ اما در قانون و شیوه آن، هیچ ابزاری برای تغییر حکومت در نظر گرفته نشده باشد. یعنی هرکس پذیرفت، تا ابد باید به آن تن دهد.
مردم مثلا بعد از دوماه میفهمند که حکومت خلأهایی دارد: خلأهایی که تنها بعد از اجرا و به صورت پسینی فهمیده میشدند. اما به خاطر قراردادی که داشتهاند، مجبورند به آن تن دهند.
یکم: ادعای اینکه "هزینه تخمین نادرستشان را میدهند" در اینجا نچسب است برایم: چون خلأها به صورت پسینی فهمیده میشدند و پیش از برگزاری حکومت، روحشان از وقوع آن مشکلات خبردار نبود. پس تخمین نادرستی در میان نبوده است؛
دوم: حتی اگر بپذیریم که تخمین نادرستی انجام شده باشد، باز هم هزینهای که میدهند، با میزان اشتباهشان در تخمین همخوان نیست؛ بسیار بیشتر است. چون تا ابد درگیر خواهند بود.
به گمانم این دو مسئله، در بازی ابدی هم جاری میشود. به همین خاطر، تقدم همیشگی قرارداد بر اخلاق را نمیفهمم (یا به بیان یاسر: فرااخلاقی بودن قرارداد). دستکم لازم میدانم که قیدهایی بر این قرارداد زده شود. مثلا گفته شود در این صورت و آن صورت، قرارداد فسخ میشود.
پ.ن: ممکن است یک قرارداد بهگونهای وضع شود که خودش حالات فسخ و انفساخ را ذکر کند. اما بحث ما در جایی است که قرارداد وجود دارد اما هیچ حالتی برای فسخ و انفساخ ذکر نکرده باشد. یعنی اگر به آن تن دادی، تا ابد باید به آن تن بدهی و راه فراری نداری.