tag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.comments2022-04-09T12:01:36.510+04:30نردبامHamed Ghadirihttp://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.comBlogger42125tag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-51379565383792824322018-10-13T00:31:23.247+03:302018-10-13T00:31:23.247+03:30اشکم رو درآوردی رفیق.
رحم الله معشر الماضیین / ک...اشکم رو درآوردی رفیق. <br /><br />رحم الله معشر الماضیین / که به مردی قدم سپردندی<br />راحت جان بندگان خدای / راحت جان خود شمردندی<br /><br />aminhttps://www.blogger.com/profile/05691040793304410053noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-7637253482964028202018-06-18T13:13:32.972+04:302018-06-18T13:13:32.972+04:30وضعیتی را تصور کنید که کاراکتر مریضی مثل جان نش، ب...وضعیتی را تصور کنید که کاراکتر مریضی مثل جان نش، به خودآگاهی نرسد و تا آخر بر این نکته پافشاری کند که نشانههایی را میبیند که دیگران نمیبینند؛ این وضعیت را چطور توضیح میدهید؟ آیا صرف اینکه ما نشانههایی را میبینیم که دیگران نمیبینند، مجوز برچسب زدن «مریض» بر ما خواهد بود؟ و مگر محمد(ص) غیر از این بود؟ آنچه نوشتم، نقد مطلب شما نیست؛ پرسشی که در ساحت روانشناسی درگیر آنم و البته نگاه فوکویی را هم در پاسخ به خودم میدانم.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-69403378453749476762018-06-16T20:47:55.947+04:302018-06-16T20:47:55.947+04:30این نظر توسط نویسنده حذف شده است.mirfakhraeihttps://www.blogger.com/profile/09913863852956471182noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-53463982025289397532016-04-26T16:12:18.785+04:302016-04-26T16:12:18.785+04:30حالا اینکه برخی دعا میکنند مرگ مادر نبینند، خوب ا...حالا اینکه برخی دعا میکنند مرگ مادر نبینند، خوب است یا بد؟میرفخرائیhttp://mirfakhraei.irnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-68523330293416283692016-03-22T00:25:20.594+04:302016-03-22T00:25:20.594+04:30سلام. خوشحالم در بلاگ اسپات کاربری مسلمان و فعال م...سلام. خوشحالم در بلاگ اسپات کاربری مسلمان و فعال می بینم. البته به برخی مطالب شما ایرادهایی رو وارد می دونم، ولی الان جای بحثش نیست. سال نوی شما مبارک. اگر دوست داشتید به من هم سری بزنید.یاسرhttp://khodabavar.blogspot.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-50614002546167155812015-02-10T20:43:16.911+03:302015-02-10T20:43:16.911+03:30چرا توی یه سرویس دهنده ایرانی نمینویسی شما که آدم ...چرا توی یه سرویس دهنده ایرانی نمینویسی شما که آدم فیلتر شکن نخواد خب!<br />blog.ir خوبه هاAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-5557995833635365652014-11-23T18:47:00.790+03:302014-11-23T18:47:00.790+03:30شفیعی کدکنی یه مقاله داره به اسم تلقی قدما از وطن....شفیعی کدکنی یه مقاله داره به اسم تلقی قدما از وطن. <br />اول یه مقدمه کوچولو بگم بعد نکتهای که توجهام رو جلب کرد و برام جالب بود خودش اتومات رو میشه<br /> <br />متصوفه وطن به معنای قومیتی رو نمیپذیرفتن ظاهرن. حتی روایت حب الوطن من الایمان که از حد تواتر هم گذشته، به نحو خاصی توجیه و تفسیر میکنن. سهروردی شرح "حب الوطن" رو به معنی رجوع به وطن اصلی و اتصال به عالم علوی آوردی توی کتاب رساله الابراج. مولانا میگه: <br />از دم حب الوطن بگذر مهایست / که وطن آنسوست جان این سوی نیست<br />گر وطن خواهی گذر زان سوی شط / این حدیث راست را کم خوان غلط<br />یا: <br />همچنین حب الوطن باشد درست / تو وطن بشناس ای خواجه نخست!<br />خلاصه اگه سنت آگوستین مسیحی گفته بود: «آسمان، وطن مشترک تمام مسیحیان است» خیلی وقت قبلترش برادرای صوفی خودمون همچیم صوبتایی داشتن و در هوای وطن مالوف چه حرفای نغزی که نزدن و شوما درنظر بیگیر ما به فلک بودهایم یار ملک بودهایم باز همانجا رویم جمله که آن شهر ماست و الخ. <br />حالا جالبی قصه واسه فقیر کجاست؟ <br />همین برادرای صوفی اگه از یه جهت پیوند معنوی خودشون رو با عالم قدس، مایه توجه به اون وطن الهی میدونستن اما؛ وختی جنبهی خاکی و زمینی برشون غلبه میکرده، وطن توی معنی اقلیمیاش رو هم ارج مینهادن! مثلن<br />همون عینالقضات که یه عالمه از وطن علوی گفته، به طور محسوسی عاشق الوند وهمدانه و بروز هم داده توی نامههاش. یا حتی رفتار خود مولانا با همشهریای خراسانیاش وقتی توی آسیای صغیر بوده خیلی گرمتر بوده ظاهرن. این طور که افلاکی گفته... قصهی مقاومت نجم الدین کبری مقابل مغول هم که معروفه.<br />همین دیگه. صدرالمتوهمینhttp://teaofen.blogfa.com/noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-48436903880538336842014-08-08T16:38:14.027+04:302014-08-08T16:38:14.027+04:30تعبیرِ «واقعیتِ چگال» عالی است. کاملاً غبطه خوردم ...تعبیرِ «واقعیتِ چگال» عالی است. کاملاً غبطه خوردم به تواناییتان در ساختناش.کاوه لاجوردیhttps://www.blogger.com/profile/07796199420415437049noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-50002441960316802912014-03-08T21:26:50.749+03:302014-03-08T21:26:50.749+03:30تازه بسیاری از سلفی ها با خود تسبیح هم مشکل دارند ...تازه بسیاری از سلفی ها با خود تسبیح هم مشکل دارند و نامقدس می دانندش. این شده که بعضی دیگرشان راجع بهش بحث کرده اند :<br /><br />http://www.youtube.com/watch?v=XqLu0RR9eqc<br />http://www.youtube.com/watch?v=IejNhuVvYvASoroushhttps://www.blogger.com/profile/10325150844968844646noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-84333169374447901352013-12-03T02:22:07.578+03:302013-12-03T02:22:07.578+03:30زیبا بود رفیقزیبا بود رفیقAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-11586191571345399642013-02-11T23:37:05.270+03:302013-02-11T23:37:05.270+03:30لطف دارید شما.
دستوپاشکسته نوشتن و درودیوار زدن...لطف دارید شما. <br />دستوپاشکسته نوشتن و درودیوار زدنهام ـ امیدوارم ـ شهید نکرده باشد مطلب را.Hamed Ghadirihttps://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-82956267860797222042013-02-11T23:24:55.299+03:302013-02-11T23:24:55.299+03:30داشتم همين حرفها را مينوشتم كه ديدم شما نوشتي. داشتم همين حرفها را مينوشتم كه ديدم شما نوشتي. واقفhttp://vaghef.moflog.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-40305089060408576702012-10-07T11:59:24.838+03:302012-10-07T11:59:24.838+03:30برادرمی.برادرمی.Hamed Ghadirihttps://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-72439870411296772092012-10-07T01:48:14.309+03:302012-10-07T01:48:14.309+03:30سلام عزیز .
من داچ من در پلاس هستم .
متأسفانه دیر...سلام عزیز . <br />من داچ من در پلاس هستم .<br />متأسفانه دیروز به شما توهین کردم . <br />با کلمات سخیف خطابتان کردم . و خیال مبارک را رنجاندم . <br />من که همیشه شعارم رنجیدن خودم بود و نرنجاندن دیگران در این مورد و البته در موارد معدودی بر خلاف مرامم عمل کردم . <br />البته شا بگذارید به حساب جایز الخطا بودن این موجود دو پا و بنده از همه خطاکار تر . <br />به هر حال نوشتن این چند خط نه به قصد منزه کردن خودم بود نه به قصد به رخ کشیدن اخلاق . فقط شرمندگی بود که برای زیانکاران باقی می ماند . <br />باشد که ببخشایید . <br />اگر شرطی هم برای بخشش دارید سراپا گوشم و عمل می کنم . هر شرطی که در چارچوب اخلاق بگنجد حاضرم انجام دهم . <br />باشد که با دعای شما امثال من کمتر از صراط مستقیم منحرف شوند . <br />Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-63776959056847541982012-09-22T07:26:39.892+03:302012-09-22T07:26:39.892+03:30آقا دستتون درد نکنه، ما استفاده میکنیم از قلم شما:...آقا دستتون درد نکنه، ما استفاده میکنیم از قلم شما:)Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-41218992127774654632012-08-11T16:52:27.155+04:302012-08-11T16:52:27.155+04:30ممنون. حالا مسئله برای من هم واضحتر شد. اما احساس...ممنون. حالا مسئله برای من هم واضحتر شد. اما احساس میکنم گسیخته نوشتنم سبب ابهام شده است.<br /><br />من از منظر متکلمان کنونی که عصمت را اثبات میکنند، نگاه میکنم. اینها میگویند: "اگر پیامبری قرار باشد بیاید، قطعا باید معصوم باشد." دلیلشان ـ به ادعای خودشان ـ عقلی است. بهعبارتی پیشینی است و هرکسی را میتواند قانع کند.<br /><br />همینجا حرف کلیم را بگویم که این داستان، نشان میدهد حرف متکلمان کنونی بیوجه است؛ بنابراین رابطه استلزام بین "پیامبر بودن" و "معصوم بودن" برقرار نیست. <br /><br />اما توضیح آن: <br />فرض گرفتیم که مخالف این دو گزاره را قبول دارد:<br />خدا وجود دارد. ممکن است پیامبری بفرستد.<br />حالا گزاره مورد ادعای متکلمان را بهش اضافه کنیم: "آن پیامبری که بیاید، قطعا معصوم خواهد بود." <br />از این سه گزاره چنین نتیجه گرفته میشود:<br />ممکن است فردی فرستاده شود که قطعا معصوم است. طبق فرض، اگر معصوم را با ملکگون بودن، متناظر بگیریم، میتوان چنین گفت: <br />(الف) ممکن است فردی فرستاده شود که قطعا ملکگون است.<br /><br />حالا داعیه مخالفان طبق آن آیه چه بود؟ اینکه چرا بشری مثل خود ما آمده است و ملک نیامده است.<br />اما مسلمانان میتوانند پاسخ دهند که طبق (الف) هر فردی که بیاید، قطعا ملکگون خواهد بود و بشری مثل من و شما نیست. انسان هست اما خطاکار نیست. به همین خاطر میتوانند کل استدلال آنها را لغو کنند که لازم است پیامبران ملک باشند. یعنی مسلمانان یک حالت سومی بین ملک بودن و بشر بودن وضع میکنند به نام ملکگون بودن و میگویند قطعا هر پیامبری ملکگون است.<br /><br />گام بعدی استدلال مسلمانان این خواهد بود که نشان دهند ملکگون بودن خواسته مخالفان را تأمین میکند. (طبق فرضی که در متن آمد،) مخالفان میخواستند پیامبر، ملک باشد تا از آدمهای خطاکار روزمره نباشد. اما مسلمانان نشان میدهند (بر اساس ادعاهای کلامی امروزه) که لزومی ندارد ملک باشد، بل ملکگون بودن کفایت میکند.<br /><br />حالا اینکه نشان دهند که آیا محمد مصداقی از این فرد ملکگون هست یا نه، به نظرم گام بعدی است که فعلا نیازی بهش نداریم. به همین خاطر شیوه اثبات آن برای ما فرقی ندارد. صرفا اگر مسلمانان به عصمت معتقد بودند، میتوانستند ادعای کلی مخالفان را مبنی بر لزوم ملک بودن پیامبر رد کنند و بگویند نیازی نیست پیامبر ملک باشد و ملکگون بودن کفایت میکند و قطعا هم هرکس که پیامبر باشد، ملکگون است.<br /><br />تا اینجا ادعای احتمالی مسلمانان بود. اما چنین نکردهاند. گمان میکنم چنین نکردنشان به این خاطر است که اصلا عصمت را آنچنان که متکلمان دیدهاند، ندیدهاند. یعنی لزومی نمیدیدهاند که پیامبری معصوم باشد تا بتوانند با اطمینان به دعوتش پاسخ دهند. <br /><br />حالا ادعای جدید من این است که اگر چنین نکردهاند، یعنی اصلا آن استلزام برقرار نیست. یعنی لزومی ندارد پیامبر، معصوم باشد. چون مسلمانان صدر اسلام، بیتوجه به عصمت ایمان آوردهاند در صورتی که وضع عصمت از جانب متکلمان برای آن بود که ایمان آوردن را تسهیل کنند.<br /><br />البته این استدلالی که گفتم، ایرادات زیادی دارد در جزییات و بر فرضهای قویای مستحکم است که اثبات آنها کار سادهای نیست و حتا شاید نشدنی باشد.<br />ببخشید که طولانی شد.Hamed Ghadirihttps://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-34689196163148642502012-08-11T13:20:26.167+04:302012-08-11T13:20:26.167+04:30حرفام ناظر به استدلالِ 4-1 است. میگفتهاند که مح...حرفام ناظر به استدلالِ 4-1 است. میگفتهاند که محمد پیامبر نیست چرا که ویژگیِ برجستهای ندارد. آنطور که فهمیدم، شما پاسخی به این استدلال را بررسی میکنید: این پاسخ را که عصمتْ ویژگیِ مربوطِ مناسبی است (و معصوم ملکگونه است). اعتراضِ من این است که عصمتداشتنْ چیزی نیست که به این آسانی قابلِ بررسی باشد. حرفتان را قبول دارم که اثباتِ عصمتِ محمد نبوتِ او را هم اثبات میکند. (معصوم دروغ نمیگوید و محمد مدعیِ پیامبری است؛ پس محمد اگر معصوم باشد پیامبر است. و توجه کنید که همهی قوّتِ عصمت برای این استدلال لازم نیست: هموارهراستگویی کفایت میکند.) اما شک دارم اثباتِ عصمتِ شخصِ خاصی ساده باشد.<br /><br />مقایسه کنید:<br /><br />الف. کسی ادعای پیامبری میکند. مخاطبان میخواهند او ویژگیِ خاصی داشته باشد که از افرادِ عادی ممتازش کند. او عصایش را رها میکند، و عصا اژدها میشود. مخاطبان این را میبینند. داشتنِ ویژگیِ ممیّـز با احتمالِ مناسبی محقق شده است.<br /><br />ب. مثلِ قبل. این بار مدعیِ نبوتْ ادعا میکند که ویژگی خاصِ خواستهشده را دارد: عصمت. مخاطب چگونه درستیِ این ادعا را بررسی میکند؟ <br /><br />دیگر اینکه (و این ناظر به جوابتان با سؤالِ من است) کسی که به استدلالِ 4-1 معتقد است پذیرشِ ملکگونبودن برایش مقدمهی پذیرشِ ادعای پیامبری است. چنین کسی گرچه شاید بپذیرد که عصمت برای پبامبر لازم است، این را قبول نخواهد کرد که "بعله ... اگر بپذیرید که محمد پیامبر است، خواهید فهمید که او هم از بشر فراتر است و به بیانی، ملکگون است".کاوه لاجوردیhttps://www.blogger.com/profile/07796199420415437049noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-60942455342422265402012-08-09T19:51:22.934+04:302012-08-09T19:51:22.934+04:30بهگمانم در مواجهه با غیرمسلمانی که به وجود خدا و...بهگمانم در مواجهه با غیرمسلمانی که به وجود خدا و امکان ارسال نبی باورمند است، میتوان چنین استدلالی آورد:<br />"پیامبر باید معصوم باشد تا مخاطب او مردد نشود که این فعل پیامبر واقعا فرموده خداست یا ناشی از اشتباه و خطا و گناه."<br />این استدلال ـ بر فرض درستیش ـ یک استدلال عقلی است. تلاش فرد مسلمان نهایتا باید این باشد که محمد مصداقی از واژه «پیامبر» است. <br />اگر این استدلال درست میشد و آن برداشت اولیه من از ملکبودن هم را هم بپذیریم، آن وقت مسلمین میتوانستند با این مسئله، احتجاج کنند.<br />به عبارت دیگر، نحوه احتجاج مسلمین اینگونه میشد: «بعله ... اگر بپذیرید که محمد پیامبر است، خواهید فهمید که او هم از بشر فراتر است و به بیانی، ملکگون است.» و این خب تاکیدی است بر حرف مخالفان که پیامبر باید چیزی فراتر از انسان باشد.<br /><br />اما احتجاج نکردهاند. اگر فرض برساخته بودن عصمت را هم بپذیریم، برای من کافی است که بگویم لازم نیست "پیامبر باید معصوم باشد تا مخاطب او مردد نشود که این فعل پیامبر واقعا فرموده خداست یا ناشی از اشتباه و خطا و گناه." چون صدر اول مسلمانان، بیکه به عصمت توجه کنند، ایمان آوردهاند. در صورتی که آن استدلال، میخواست زمینه ایمان آوردن را فراهم کند. <br /><br />این تمام ادعای من بود.Hamed Ghadirihttps://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-24492334511733630732012-08-09T15:47:01.338+04:302012-08-09T15:47:01.338+04:30آیا طبیعی نیست که مسلمین با مسألهی عصمت احتجاج نم...آیا طبیعی نیست که مسلمین با مسألهی عصمت احتجاج نمیکردهاند؟ عصمت از جنسِ چیزهایی نیست که بشود بهراحتی بررسیاش کرد (بر خلافِ مثلاً تبدیلِ عصا به اژدها).کاوه لاجوردیhttps://www.blogger.com/profile/07796199420415437049noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-16433131046814217982012-07-07T16:05:12.848+04:302012-07-07T16:05:12.848+04:30دقیقا این همان محل بزنگاهی است که عجیب بودن این ح...دقیقا این همان محل بزنگاهی است که عجیب بودن این حکم ـ تنصیف دیه زن بعد از یکسوم ـ عیان میشود. اگر من و شما همین سوال را از یک فقهخوانده بپرسیم، شاید چیزی شبیه همان فراز پایانی عبارت را بگوید که: قیاس در سنت، دین خدا را به نابودی میکشاند.<br />همچنین اذعان میکنند که حتما شارع چیزهایی میداند که ما نمیدانیم: ادعایی که تحت عنوان احتیاط (و نه احتیاط به معنایی که در فقه وضع شده) میگمارمش.<br /><br />من ـ شخصا ـ جوابی برای نکتهای که فرمودید ندارم. از سوی دیگر، پاسخ «نابود شدن دین در صورت قیاس» هم ویر افتادهبهدلم را خاموش نمیکند. اگر بخواهم با آن فقهخوانده محاجه کنم هم میگویم این یک قیاس ممنوع نیست؛ بل قیاس منصوصالعلهای است که علت آن از شهود اخلاقیمان میآید که میزان مجازات با میزان جنایت باید هماهنگ باشد.<br />اما متاسفانه جوابی که او میدهد این خواهد بود: شارع آگاهتر است به این شهودهای اخلاقی. احکام در نفسالامر با اخلاق همخوان هستند حتی اگر اکنون به نظر ما مخالف آن بیایند. <br />اینجا دیگر اختلاف مبنایی پیش میآید که سالهاست یک طرفش را برچسب دینگریزی و در برخی نمونهها، ارتداد زدهاند.Hamed Ghadirihttps://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-88578308592385992492012-07-07T11:27:38.393+04:302012-07-07T11:27:38.393+04:30میتوانم شبههی اولیهام را طوری صورتبندی کنم که ...میتوانم شبههی اولیهام را طوری صورتبندی کنم که ربطی به قصاص نداشته باشد.<br /><br />فرض کنیم خانمِ الف در اثرِ سهلانگاریِ آقای س سه انگشتاش قطع میشود. س باید به الف دیه بدهد: سی شتر. حالا فرض کنید وضعیتِ خانمِ ب و آقای ش مثلِ وضعیتِ دو نفرِ اول است، غیر از اینکه بر اثرِ سهلانگاریِ ش چهار انگشتِ ب قطع میشود.<br /><br />به نظر میرسد که ضررِ واردشده به ب کمتر از الف نباشد (بلکه بیشتر هم باشد)، در حالی که دیهای که به ب میرسد کمتر است. این عجیب است.کاوه لاجوردیhttps://www.blogger.com/profile/07796199420415437049noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-75738236542293868462012-07-03T21:24:09.885+04:302012-07-03T21:24:09.885+04:30حقّ با شما است. ممنون.حقّ با شما است. ممنون.کاوه لاجوردیhttps://www.blogger.com/profile/07796199420415437049noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-13922641552323384832012-07-03T19:54:53.636+04:302012-07-03T19:54:53.636+04:30عجیب که هست. توی بحثهای فقهی هم گاهی این دردسرزاس...عجیب که هست. توی بحثهای فقهی هم گاهی این دردسرزاست و البته شاید چنین پاسخی بشنود که حکم شارع است و مصلحتی حتما.<br />اما اینجا بین دیه و قصاص باید فرق بگذاریم. فرض مسئله آنجاست که فرد، سهوا مرتکب جنایت شده است که در این صورت، دیه کافی است. اما اگر آن یکی را هم قطع کند و اثبات شود که عمدی بوده، سی شتر میدهد و یکی از انگشتان خودش را هم. دو جنایت مرتکب شده: یکی عمدی و یکی سهوی و هرکدام مجازاتی مجزا.<br />اگر هم احیانا بخواهند بر سر قصاص مصالحه کنند، دیگر این حکم جاری نمیشود که بیشتر از یکسوم، نصف میشود. چون آنجا دیگر زن میتواند هر چه میخواهد بخواهد در مقابل قصاص نکردن. شاید این کمی از عجیب بودنش بکاهد.<br />ببخشید که طولش میدهم. بحث دیگری هم هست که اگر چنین کاری انجام دهد و فرضا قصاص هم ثابت نشود، این به منزله یک جرم است یا بهمنزله دو جرم. یعنی دوبار انگشتان زنی را قطع کرده است. اگر اینگونه نگاه کنیم، حرف عامیانهای که میگوید اگر کسی را با ماشین داغان کردی، از روش رد شو که تنها یک دیه بدهی، در صورتی است که عمدی بودن رد شدن اثبات نشود؛ که اگر اثبات شود، بحث دیه کنار میرود و قصاص باید بشود.Hamed Ghadirihttps://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-43485144113111300682012-07-03T13:38:19.626+04:302012-07-03T13:38:19.626+04:30فرض کنیم کسی—به هر دلیلی—سه انگشتِ زنی را قطع کرد....فرض کنیم کسی—به هر دلیلی—سه انگشتِ زنی را قطع کرد. در این صورت، تا جایی که به پرداختِ دیه مربوط میشود، بهتر است یک انگشتِ دیگرِ آن زن را هم قطع کند. عجیب نیست؟کاوه لاجوردیhttps://www.blogger.com/profile/07796199420415437049noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-8898074242174698231.post-14880505388207069892012-05-07T18:11:56.305+04:302012-05-07T18:11:56.305+04:30ضمنا درباره لینک، خیلی جذاب بود. حداقل در حد صفحه ...ضمنا درباره لینک، خیلی جذاب بود. حداقل در حد صفحه اول برای ما که به جیاستور دسترسی نداریم.<br />اما جستوجوی مختصری کردم و دیدم مقالات دیگری با این عنوان و عناوین شبیه این وجود دارد. به نظر میرسد بحث بسیار جذابی باشد.Hamed Ghadirihttps://www.blogger.com/profile/14195449373561823992noreply@blogger.com