۲۵ مهر ۱۳۹۳

زبان دینی یا: آنتن‌دهی در نقطه‌های کور

خانه‌ی ما بد‌آنتن است؛ افتاده‌ای گوشه‌ای از محله‌‌ که دور و برمان را خانه‌های بلند احاطه کرده و نه‌تنها آنتن گوشی‌ها که آنتن تلویزیون هم چندان صائب نیست. بنابراین یکی از مشکلات ِ هماره‌ی ما این است که گوشی‌هامان را در نقاط ِ آنتن‌گیر ِ خانه بگذاریم. اما این‌ها را گفتم تا ماجرای چند روز پیش را تعریف کنم.

بانو نشسته بود جایی از خانه و با گوشی‌ش کار می‌کرد. خوش‌حال گفت که انگار آنتن‌ها تقویت شده و همین‌جا که نشسته‌ام هم گوشی‌مان آنتن می‌دهد. راست می‌گفت. در آن‌ نقطه‌ی خاص از خانه‌مان گوشی‌ها آنتن می‌داد اما بلافاصله جفت‌مان به نتیجه‌ی دیگری رسیدیم. ما از همان اول که آمده بودیم این خانه، بلای آنتن افتاده بود به جان‌مان. چه وقت‌ها که منتظر یک تماس مهم بودیم و بعدتر یادمان آمد که کلاً گوشی‌مان را در نقطه‌های کور خانه نشانده‌ایم. اما هرچه بیش‌تر در خانه «زندگی» کردیم، بیش‌تر از نقشه‌ی نقاط کور و ناکور خانه سردرآورده‌ایم. مثلاً می‌دانیم که اگر روی مبل سوم بنشینیم و به دسته‌ی سمت راست‌ش تکیه بدهیم، گوشی آنتن می‌دهد و مثلا اگر کمی به سمت چپ مایل شویم، آنتن از دست می‌رود.

اما همه‌ی این «فهم‌»‌ها و «دانش»‌های ما درباره‌ی آنتن‌دهی به شکل «ناخودآگاه» است. یعنی همین‌طور که داریم «زندگی» می‌کنیم، این چیزها را فهمیده‌ایم و شاید هیچ التفاتی به این «فهم»‌مان نداشته باشیم. ما به خاطر زندگی در محیط خانه، وقتی گوشی‌مان را دست‌مان می‌گیریم، بی‌که حواس‌مان باشد روی همان مبل سوم می‌نشینیم و به سمت راست تکیه می‌دهیم. ما ناخودآگاه با محیط خانه «اُخت» شده‌ایم و کم‌کم بی‌آنتی دیگر بلای حان‌مان نیست.

*     *     *

«مشکل آنتن خانه‌مان حل شده است». این یک فکت است. حالا اگر بخواهیم تبیین‌ش کنیم چه می‌توانیم بگوییم؟ ساده‌ترین تبیین این است که بگوییم:
- مخابرات آنتن‌ها را تقویت کرده است. 
اما اگر کمی دقیق‌تر به مسئله نگاه کنیم، می‌بینیم که تبیین‌ش چیز دیگری است:
- به خاطر زندگی در محیط خانه، ناخودآگاه نقشه‌ی نقاط کور و ناکور خانه را فهمیده‌ایم و زیست‌مان را با آن هماهنگ کرده‌ایم.
تبیین دوم معقول‌تر است برای‌م.

*    *    *

من فعلاً دین را یک رویکرد به عالَم می‌بینم. رویکردی که مبتنی بر یک زبان است و این زبان ِ خاصْ منطق و تاریخ و جغرافیای خاص خودش را دارد. البته واضح است که رویکرد و زبان ِ دینْ تنها رویکرد و تنها زبان ِ موجود نیست. زبان‌های دیگری هم وجود دارند؛ مثلاً زبان ساینس، زبان جادو و ...

اگر این‌گونه ببینیم، معیار انتخاب بین زبان‌ها را چیزی نمی‌بینم مگر انگیزه‌های عمل‌گرایانه (پرگماتیک). من به شکل پرگماتیکی انتخاب می‌کنم که زبان دین را برگزینم یا زبان علم را (پ.ن1). حالا اگر تنها معیار ِ انتخاب ِ میان ِ این زبان‌ها پرگماتیک است، پس این همه بحث و جدل میان متولیان این زبان‌ها در کجای ماجرا جا می‌گیرد؟ آن‌هایی که به رابطه‌ی میان علم و دین می‌پردازند؛ آن‌هایی که با زبان ِ علم به نقد دین می‌پردازند و برعکس. وقتی تنها معیار پرگماتیک است، این بحث‌ها که تلاش می‌کنند طرف مقابل را متعارض نشان دهند به چه دردی می‌خورند؟ 

پاسخ ِ فعلی‌م این است که این گفت‌و‌گوها و بحث‌ها و جدل‌ها ظاهراً در مقام نقد ِ مستقیم ِ موضع ِ مخالف هستند. اما در حقیقت، تلاش می‌کنند نشان دهند که زبان آن‌ها دارای قدرت بیش‌تری است. اگر بخواهم به زبان تمثیل و استعاره حرف بزنم، باید بگویم که شاخ‌و‌شانه‌ کشیدن زبان‌ها برای هم‌دیگر برای این است که نشان دهند زور و بازوی‌شان چه اندازه است و شخص ِ ثالث (یعنی فردی که ناظر ِ جدال این دو زبان است) را قانع کنند که آن‌ها «قوی‌تر/قدرت‌مندتر» از رقیب‌شان هستند. در این حالت، شخص ِ ثالث به شکل پرگماتیکی فرد ِ قوی‌تر را انتخاب می‌کند. بنابراین، بحث‌های میان زبان‌ها درواقع محملی برای نشان‌ دادن قدرت آن زبان است. 

*     *    *

تمام ِ این داستان‌ها را گفتم تا بگویم ـ به نظرم ـ دین‌داری ماجرایی شبیه همان آنتن‌دهی ِ خانه‌ی ماست. ما مشکل آنتن‌دهی‌مان را حل می‌کنیم. اما نه با تقویت آنتن‌های مخابراتی. بل با زیستن در خانه و خو گرفتن با شرایط و قواعد خانه و اُخت شدن با نقشه‌ی آنتن‌دهی آن (و همه‌ی این‌ها ناخودآگاه است). در دین‌داری هم همین‌طور است. فرض کنیم (پ.ن2) شخصی می‌خواهد میان دین‌داری و عدم آن انتخابی کند. متولی دین می‌تواند تلاش کند قدرت ِ زبان دینی را نشان‌ش دهد؛ درست مانند تقویت آنتن‌‌های مخابراتی. دائم استدلال بیاورد که وجود واجب‌الوجود نهایتاً مستلزم شکر منعم است و دائم فهوالمطلوب بیاورد (پ.ن3). اما می‌تواند دست او را بگیرد و در چارچوب ِ زندگی دینی بگرداندش تا خود ِ او کم‌کم قواعد را یاد بگیرد. به نظرم زیست مؤمنانه به این راه نزدیک‌تر است. 

پ.ن1: پرگماتیک یکی از معیارهایی است که ما در زندگی‌مان به‌شدت با آن خو گرفته‌ایم اما معمولاً تقریر نادرستی از آن در ذهن‌مان داریم. پرگماتیک به معنای منفعت‌طلبی تاجرمآبانه نیست. وقتی با کسی حرف می‌زنیم و می‌گوییم: «بذار یه جور دیگه به‌ت بگم» درواقع یک انتخاب پرگماتیکی کرده‌ایم. یعنی می‌کوشیم زبانی دیگر برای انتقال منظورمان بیابیم.

پ.ن2: این فرض بسیار بسیار ساده‌انگارانه است و شاید حتی با محتوای همین متن مشکل داشته باشد. این‌که فرض کنیم فردی نشسته است و منازعه‌ای را تماشا می‌کند و می‌خواهد بر اساس نتیجه‌ی این نزاعْ تصمیم بگیرد، فرض ساده‌انگارانه‌ای است. 

پ.ن3: البته این به معنا نیست که هیچ نیازی به مباحث استدلالی نیست. اتفاقاً لازم است که کسانی خود را وقف جبهه‌ی «زورآزمایی» بکنند. اما مسئله این‌جاست که فکر نکنند کل ِ ماجرا همین‌جاست.  

۲۱ مهر ۱۳۹۳

نماز باران و اسطوره

مناسک طلب باران یکی از جالب‌ترین و البته عجیب‌ترین بخش‌های یک دین است. چرا؟ چون رابطه‌ی خدای یک دین و متدینان آن دین به انضمامی‌ترین حالت ممکن می‌رسد. یعنی متدینان می‌خواهند که خدایشان در اسرع وقت نیازشان را برطرف کند و در صورت مستجاب شدن ِ درخواست‌شان، به نظر می‌رسد که متدینان نقش پررنگی در تصمیم خدای‌شان داشته‌اند. 

در اسلام، مناسک طلب باران را تحت عنوان «صلاة استسقاء» می‌شناسند؛ نماز باران. بخشی از لمعه و شرح لمعه‌ی شهیدین گرامی را این‌جا می‌آورم که در آن‌، کیفیت نماز باران را توضیح داده‌اند:

«و هو طلب السُقیا ... و أفضله الاستسقاء برکعتین و خطبتین. و هی کالعیدین فی‌الوقت و التکبیرات و ... و الخروج الی الصحراء و غیر ذالک إلّا أنّ القنوت هنا بطلب الغیث و توفیر المیاه و الرحمة. و یُحوِّل الإمام و غیرُه الرداء یمیناً و یساراً بعد الفراغ من الصلاة ... للاتباع و التفؤل و لو جعل مع أعلاه أسفله و ظاهره باطنه کان حسناً. و یُترک محوّلا حتی یُنزع ... ولیخرجوا حُفاة و نعالهم بأیدیهم فی ثیاب بذلة و تشخع. و یُخرجون الصبیان و الشیوخ و البهائم؛ لأنّهم مظّنة الرحمة علی المذنبین.»

«نماز باران طلب سیرابی است ... و بهترین حالت آنْ طلب باران در دو رکعت و دو خطبه است. این نماز مانند نماز عید فطر و قربان است از جهت وقت و تکبیرها و ... و رفتن به صحرا و چیزهای دیگر؛ تنها اختلاف‌ش این است که در قنوت این نماز، باران و افزایش آب و رحمت درخواست می‌شود. بعد از فارغ شدن از نماز، امام و سایران رداهایشان را برعکس بیند؛ چپ و راست‌ش را برعکس کنند ... به خاطر پیروی از رسول‌الله و به خاطر فال نیک زدن. و اگر بالا و پایین عبا را هم برعکس کند و پشت‌و‌رو بپوشد بهتر است. و همان‌طور برعکس بماند تا خودش بیفتد ... و پابرهنه از شهر خارج شوند در حالی که کفش‌هایشان در دست‌هاشان است و لباس‌های کهنه پوشیده‌اند. کودکان، پیران و حیوانات را هم به خارج شهر بیاورند؛ چرا که آن‌ها باعث رحمت بر گناه‌کاران خواهند بود.»

چندتا چیز در نماز باران برای‌م جالب است.
تلاش برای نشان دادن عجز بشری؛ برای این کار، توصیه شده که ظاهری آشفته داشته باشند و افرادی مانند کودکان و پیران و حیوانات را همراه خود ببرند تا این‌گونه رحمت خدا را کسب کنند. چند روز پیش دوستی از کتاب «شاخه‌ی زرین» نقل می‌کرد که در برخی از آیین‌های کهن، توصیه می‌کردند که برای طلب باران، بره‌ها را از گوسفندها جدا کنند تا گریه کنند و این گریه، خدای باران را به گریه بیندازد و به تبع آن، باران ببارد. به گمان‌م ماهیت این دو نوع تلاش یکی است؛ تلاش برای گریاندن خدا و تلاش برای کسب رحمت الاهی. البته در این‌جا حرف بسیار است و به‌گمان‌م نباید به این نتیجه بسنده کرد که بین مناسک دینی و مناسک اسطوره‌ای رابطه‌هایی وجود دارد. چیزهای عمیق‌تری از این بحث‌ها قابل کشف است. 

نکته‌ی دیگر آن توصیه‌ای است که برای نماز باران شده است؛ که بعد از نماز، رداهایشان را برعکس کنند. وقتی روایات مربوط به این بخش را در کتاب وسائل‌الشیعه دنبال کنیم، می‌بینیم که قصد پیام‌بر این بود که همان‌سان که ردا برعکس شده است، اوضاع بی‌بارانی به پربارانی تبدیل شود (انقلاب الجَدَب خصباً). احساس می‌کنم ماجرا چیزی شبیه این است: خارج از دسترس تو اتفاقاتی می‌افتند. اما تو نماد و سمبلی برای آن اتفاق‌ها برمی‌گزینی که بتوانی دستکاری‌ش کنی. بعد، آن‌ نمادها را دستکاری می‌کنی به این امید که مابه‌ازای آن، یعنی آن اتفاق ِ خارج از دسترس، مطابق میل و خواسته‌ی تو دستکاری شوند. در این‌جا، رداء نمادی از اوضاع جوّی می‌شود و تغییر در حالت این رداء نمادی برای تغییر در اوضاع جوی است. 

همان ابتدا که این نکته به ذهن‌م رسید، یاد اسطوره‌هایی افتادم که در آن‌ها، عروسکی را می‌سازند و آن را نماد فردی قرار می‌دهند و در نتیجه، هر فعل و انفعالی را که بر این عروسک اِعمال می‌کنند، بر آن فرد نیز اِعمال می‌شود. این دو رفتار هم بسیار شبیه یک‌دیگراند.

خلاصه کنم حرف‌م را. به گمان‌م می‌توانیم در بخش‌هایی از دین که مناسک این‌چنینی دارند پژوهش‌های اسطوره‌شناسانه کرد؛ بخش‌هایی مانند نماز باران، کفن و دفن میت، حج، آداب عقیقه و ...