عربها کنایهای دارند که
میگوید: «فلان ٌ جبان الکلب». ترجمه تحتاللفظیش میشود: «سگ فلانی ترسوست» اما
معنای کنایی جالبی دارد. "جبانالکلب" کنایه از بسیار کریم بودن است که
غریبهها هم از کرمش بینصیب نیستند. سگش تا غریبهها را دیده است، پارسیدن آغاز
کرده اما صاحب ِ کریم، توبیخش کرده که «ساکت باش! میهمان است». این واقعه آنقدر
تکرار شده که سگ، بیمناک است. غریبه را هم که میبیند، میترسد که پارس کند و
صاحبش مذمتش کند.
روزهای پیش، سفارتخانههای
ایالات متحده دستکم در دو کشور ِ مصر و لیبی مورد تهاجم مسلمانان معترض قرار
گرفت. سفیر آمریکا در لیبی و چند دیپلمات دیگر نیز کشته شدهاند. اعتراض مسلمانان
به چیست؟ به ساخت فیلمی اهانتآمیز نسبت به پیامبر اسلام. بحث از اینکه این حرکت
خوب است یا بد را کنار میگذارم. این واکنش را یک حرکت دینی میدانم و پرسش اصلیم
ـ در ادامه ـ این است که چرا چنین حرکتی در ایران اتفاق نیفتاد (یا اگر افتاد، دیر
افتاد).
چند دلیل خردهریز دارم
برایش. آنها را میگویم و بعد، میروم سراغ دلیلی که بهگمانم «عمده» است. یکی
از دلایل کوچک آن است که مردم دسترسی به ماهواره و اینترنت ندارد که مثلا ببینند
چه فیلمی اکران شده و چه فیلمی در تلویزیونها پخش میشود. طبیعی است که نسبت به
وجود چنین فیلمی بیخبر باشند. دلیل دیگر هم آن است که شاید مردم احساس میکنند
خبرهای مهمتری مثل قیمت دلار و ارز یا پرداخت یارانه وجود دارد که ذهن را آنچنان
پر میکند که جایی برای حساسیت به اخبار دیگر نیست.
اما دلیل عمدهم چیست؟
مردم، حکومت را متولی دین دیدهاند و اعتراض دینی را هم بر عهده آنها میدانند.
نهایتا اگر متولی دین، از مردم بخواهد که به خیابان بیایند، میآیند برای اعتراض.
متدینان منتظر میمانند تا سازمانهایی مثل تبلیغات اسلامی یا بسیج دانشجویی
حرکتی را سازماندهی کنند و سپس در آن شرکت کنند؛ مثلا بعد از نماز جمعه یا اجتماع
بسیج دانشجویی در مقابل فلان ساختمان. از سوی دیگر، مردم نسبت به اینکه واکنششان
چه تاثیری دارد، چونان همان کنایه عرب شدهاند که در بالا گفتهام. از آنجا که
حکومت دینی است، مردم بار ِ مسئولیت واکنش نشان دادن یا ندادن را به گردن حکومت
انداختهاند. مردم میترسند که نکند جایی اعتراض برآمده از حس دینی را نشان دهند
اما مصلحت حکومت در آن نبوده باشد.
به گمانم این فرآیند، یک
نتیجه خوب و یک نتیجه بد دارد. نتیجه خوبش آن است که در صورت درست کنترل کردن
هیجانات مردم توسط سازمانهای دستاندرکار، میتوان بهخوبی آنها را هدایت کرد.
اما نتیجه بدش آن است که فرد نسبت به ابراز احساس دینیش قفل میشود. نمیداند که
کجا اعتراض کند و کجا نه. سلوک فردی دینیش را گم میکند. تشخیص ِ مسئله را بر
عهده فردی دیگر میگذارد و لزومی ندارد که تشخیص فرد دیگر، لزوما تشخیص مطابق با
واقع باشد. در این موقعیت، کم پیش میآید که فردی احساس وظیفه دینی کند و مثلا
جمعیتی، صرفا به خاطر جمع شدن آحاد متدینان تشکیل شود.
احساس میکنم یکی از نتایج
نچسب اینکه حکومت بهعنوان متولی دین اعمال نظر کند، آن است که کمی از حساسیت
افراد نسبت به دینداریشان کاسته میشود و آن را وظیفه کسی غیر از خودشان میدانند.
پ.ن1: اینکه کنایه عرب، از
«سگ» استفاده کرده و من در متن از آن کنایه استفاده کردهام، هیچ قصد توهینی در
کار نبوده است. صرفا قرار بود فرآیند از دست دادن حساسیت را نشان دهم.
پ.ن2: اهمیت این مطلب برای
من چیست؟ اینکه دینداری ـ و به تبع آن: حساسیت دینی ـ را دستکم مفید میدانم.
اما اینکه نحوه نمایش دادن این حساسیت چهطور باشد، بحثی است دیگر.