روز قبل از سیزدهبهدر ـ یا همان روز طبیعت به بیان صداوسیما ـ اطلاعیهای منتشر شد که لب کلامش چوناین بود:
"احمدرضا شفيعي با اشاره به حضور پررنگ افاغنه در روز طبیعت در سالهای گذشته در این پارک کوهستانی و ایجاد ناامنی برای خانوادهها اظهار داشت: به منظور رفاه شهروندان نیروهای این کمیته با همکاری پلیس امنیت و اداره اماکن در روز ۱۳ فروردین از ورود افاغنه به پارک کوهستانی صفه جلوگیری میکنند." (+)
بلافاصله بازخوردهایی در شبکههای اجتماعی شکل گرفت که بنر زیر، یکی از این نمونههاست:
در اینجا دو موضع اخلاقی قابل بررسی است:
یکم: تصمیم من بهعنوان یک مسئول در ممنوع کردن حضور اتباع افغان؛
دوم: تصمیم من بهعنوان یک مخاطب برای واکنش به تصمیم آن مسئول.
موضع اول را کاری ندارم. تصمیمی نامعقول است بهظاهر. تأکیدم روی «بهظاهر» از آن روست که شباهت زیادی به مسئله نژادپرستی دارد که همه باهاش مشکل داریم. اما شباهت نمیتواند راهگشا باشد. به اطلاعات بیشتری نیاز داریم. به هر حال، از این مسئله درمیگذرم و به موضع دوم میپردازم: «تصمیم برای واکنش».
خلاصه حرفم این است که بر من لازم است پیش از هر تصمیمی، دلایل یا شبهدلایل مسئولان برای چوناین حکمی را بدانم. معتقدم فیبادیالامر چوناین رفتارهایی باید حمل بر معقولیت شود (پ.ن1). یعنی فرض کنیم که فرد ِ مسئول، دلیلی داشته است و در پی فهمیدن آن دلیل باشیم. پس از شنیدن آن دلیل و بررسیدنش، داوری داشته باشیم.
اشکال بنر پیشگفته ـ و بازخوردهایی مانند آن ـ این است که به محض شنیدن خبر و با دیدن شباهت ظاهری با نژادپرستی، تصمیم گرفته و به واکنش دست زده است. جالب است که این نوع واکنشها بیشتر در شب سیزدهم ـ یعنی ساعاتی پس از انتشار خبر ـ انجام شده است. بعید میدانم که مسببان این واکنشها قدمی در راستای دانستن دلیل مسئول برداشته باشند. این رفتارها به نظرم قابل مقایسه است با برخی رفتارهای گروهـفشارـگونه که نمونهش را پیرامون اکران گشت ارشاد دیدیم. عدهای به محض برداشت بدوی، تصمیم گرفتند که با اکران آن مخالفت کنند.
خب ممکن است کسی جواب دهد:
«توی متن خبر آمده که سالهای پیش اتباع افغان برای خانوادهها ایجاد ناامنی کردهاند. اما این دلیل، چونآن قدرتی ندارد که مسئول، تعمیم دهد و بگوید: «ورود افاغنه ممنوع». نمیتوان ایجاد ناامنی از سوی برخی را به پای همه نوشت.»
قبول دارم. تعمیم ناروایی صورت گرفته است. اما باز هم اطلاعات کمی در اختیار داریم. مثلا باید بدانیم وقتی مسئول، میگوید «افغانی» منظورش ملیت افغانی است یا این را صرفا در مقام وصف یک عمل به کار برده است (پ.ن2). توضیح میدهم. فرض کنید در پارکی، جوانهایی عادت کردهاند که دستهجمعی حرکت کنند و مزاحم دیگران شوند. بعد از مدتی، خانوادهها عموما چوناین نتیجهای گرفتهاند که اینها اکثرشان افغانی هستند. دور هم نشستهاند و میبینند دستهای آدم به سمتشان میآید. میگویند: «افغانیها آمدند». اینجا افغانیها دیگر به ملیت اشاره ندارد بل عمل آنها را مراد کرده است. هرچند این نامگذاری خودش یک تعمیم نارواست اما باید توجه داشته باشیم که اینجا افغانی معادل افرادی شده است که میآیند و مزاحمت ایجاد میکنند؛ درست مانند لفظ «لات و لوت» در ادبیات عامه ما (که این هم خودش یک بیاخلاقی است البته).
بگذارید جهت بحثم را عوض کنم. چند هفته پیش، یکی از دوستان سمیناری درباره پایاننامهش داشت که رابطه بین ابهام (مطرح در معرفتشناسی) و نظریههای علم حقوق را بررسی کرده بود. چند نظریه را مطرح کرد و یکی از نکات جالبش این بود که مجری قانون ـ مامور یا قاضی ـ بهتدریج واجد نقش بیشتری نسبت به متن قانون میشود. حتی مواردی بوده است که با استناد به روح قانون، قاضی حکمی خلاف متن قانون داده است.
مثال میزد: «ورود وسایل نقلیه به پارک ممنوع». و بعد میگفت: «حالا دوچرخه چه حکمی دارد؟» درست است وسایل نقلیه با عمومیت بیان شده است اما فرد ِ آشنا با روح قانون میداند که دوچرخه مشکلی ندارد. اینجا جایی است که فرد مجری، در مقام تفسیر قانون و تطبیق آن است. حالا بیایید این داستان را بر روی ماجرای صفه اصفهان پیاده کنیم:
فرض کنیم خانوادهای از اتباع افغان ـ خانوادهای که از روی چهره بهخوبی قابل شناسایی باشند ـ با زیرانداز و توپ و زنبیل و وسایل تفریح، عازم صفه اصفهان شوند. بعید میدانم که ماموری از ورود آنها ممانعت کرده باشد (مطمئن نیستم و اگر کسی خبر دارد، بگوید.) اگر حدس من درست باشد، اینجا مامور با روح حکم ارتباط برقرار کرده است: منظور از افغانیها، افرادی است که ممکن است ناامنی ایجاد کنند اما کسی که برای تفریح آمده، مشمول حکم نیست.
اگر تمام گمانهزنیهام درست باشد، همچنان یک بیاخلاقی آشکار در رفتار مسئول باقی میماند: اینکه در استفاده از لفظ دقت نداشته است. در مورد مثال وسایل نقلیه، فیبادیالامر شامل «دوچرخه» هم میشود اما دوچرخه از این شمول، ناراحت نمیشود! اما در مثال صفه اصفهان، افغانیهایی که ایجاد ناامنی نمیکنند و بدون مزاحمت هم وارد پارک میشوند، همچنان تحت شمول «ورود افغانیها ممنوع» قرار میگیرند و توهین میشود بهشان. این مسئله به نظرم دیگر مسئله نژادپرستی نیست بل مسئلهای زبانی است. یعنی تعمیمی در ناحیه زبان دادهایم و در مقام عمل، چوناین تعمیمی نداشتهایم. از این تعمیمهای زبانی بسیار داشتهایم. تعمیمهایی که برای اشاره راحتتر از آنها استفاده میکنیم و البته در مواردی مثل اینجا بیاخلاقی است.
پ.ن1: هنوز به مرزی نرسیدهایم که رفتارهایی اینچوناین را خارج از معقولیت ابتدایی تفسیر کنیم. احساس میکنم در برخورد با چوناین مسائلی، باید آنها را فیبادیالامر معقول اما همراه با ناآگاهیهای متداول میان مسئولان در نظر گرفت.
پ.ن2: مثلا این را مقایسه کنید با امور روزمرهمان که جنسهای نامرغوب را «چینی» میخوانیم در صورتی که حداقل از رانندگان تاکسی شنیدهایم که جنسهای درجه سومشان نصیب ما میشود. پس چینیها میتوانند طلب اعاده حیثیت کنند که چرا ما را با نامرغوب بودن همطراز کردهاید. در حالی که میدانیم این حرف ـ نسبت چینی دادن به نامرغوبها ـ مسئله قومیتی نیست.
پ.ن3: متن خبر متن دقیقی نیست به گمانم. یعنی اینطور نیست که بتوانیم به تفسیر قیدهاش بپردازیم. بعید میدانم نویسندهش اینقدر دقت داشته است. اما اگر چوناین فرضی داشته باشیم، احتمال دارد قید حضور پررنگ، تمام حرفهای من را نقشبرآب کند.
پ.ن4: حساسیت شهروندی خیلی خوب است. اما تمام بحثی که اینجا هست این است که عجله در انجام وظیفه، ما را در اشتباه نیندازد. بهعنوان نمونه، پست زیر را بخوانید:
پ.ن (دو روز پس از انتشار): این هم لینکی که گمانهزنی عدم ممانعت از خانوادهها را تقویت میکند: