وقتی غم، خروار ـ خروار، به دل ِ انسان سوار میشود، دیگر نمیتوان با افعال معمولی، تابش بیاورد؛ پس به سراغ «مراسم» میرویم. مراسم آمیزهای از «نماد»هاست؛ نمادهایی که معنایی بسیار بیشتر از خودشان دارند و کمک میکنند فرد غم را تاب بیاورد. مثلاً وقتی روضهی حسین (ع) را میشنویم، آنسان که پاره شدن ِ بند دلهایمان نزدیک میشود، «مراسم» است که آرام میکند. ممکن است آرام دستمان را بر سرمان بزنیم. اینجا دیگر «بر سر زدن» معنایی بسیار بیشتر از یک «بر سر زدن» ِ ساده دارد.
غم اگر عمیقتر، مراسم هم باشکوهتر. برای یک «مرگ ِ ساده» همان تشییع جنازهی ساده کفایت میکند. اما گاهی مرگها آنقدر جانکاه اند که دلها بهراحتی آرام نمیشوند؛ بعضی دمام میزنند، بعضی مارش نظامی مینوازند، بعضی ماشین گل میزنند و ... البته که «مراسم» منحصر به «غم» نیست و میتوانم تعمیمش بدهم به هر نوع «احساس» عمیق و پرتلاطمی که جان را در برمیگیرد؛ مثلا عشق که شاید کوه کندن بتواند جان ِ عاشق را آرام کند.
اگر «مراسم» را اینطور ببینم، بهگمانم نگاهم به مراسمهای دینی هم تغییر خواهد کرد. «نماز» یک مراسم است. اما «نماز» زمانی معراج مومن میشود که مومن قلبش از هر چه غیر خداست اطمینان یافته و حالا فقط اضطراب خدا را دارد. یحتمل مومن «عطش»ی دارد که «نماز» سیرابکنندهی آن عطش است. طبیعتاً اف بر من به خاطر چنین حرفی که میزنم و عملی که دارم. اما بگذریم.
مراسمهای دینی دیگرمان چه؟ روزه تکرار یک منسک در یک بازهی یکماهه است. اما «حج» مجموعهای از مناسک مختلف است که یک کل واحد را تشکیل میدهند. اگر بپذیریم که باشکوهتر شدن «مراسم» رابطهای با عمق احساس دارد، و اگر بپذیریم که «مناسک» دینی در مقام ِ رفع عطش مومن برای لقاء معبودش است، آنوقت مناسک حج اهمیت خودشان را نشانمان میدهند.
نوجوان که بودم، مربیای داشتم که الان همکارم است. گاهی اگر سوالی داشتم پیشش میرفتم و با او در میان میگذاشتم. تازه ماه رمضان تمام شده بود و من هم سوال تازهای پیدا کرده بودم: چرا اکثر دعاهای ماه رمضان یکصدا «حج» را از خدا میطلبند؟ آن روزها دوست حرفی زد که ریشه در حرفهای علی صفایی داشت؛ آنجا که میگوید: «حج تحقق اسلام است و اسلام هم سه بُعد دارد: بُعد تاريخى، بُعد سلوكى و بُعد اجتماعى. و اين هر سه بُعد در حج محقق است.» حاجی در دو، سه هفتهای که دست اندر کار ِ حج است انگار دارد تحقق اسلام در تمام طول ِ زندگیش را بازسازی میکند.
تمام شد الّا یک چیز: وقتی حج اینقدر عظیم است، حاجی میشود یکی از ضیوفالرحمان و وای از روزی که حاجیها به خاک بیفتند. غم عظیمی است؛ که ضیوفالرحمان جان دادهاند و من از فوز ِ بودن ِ در جایگاه ِ این ضیوفالرحمان جا ماندهام. غم عظیم را چه باید کرد؟ چه مراسمی این غم را تسلا میدهد؟ چیزی غیر از روضهی وداع حضرت زینب میشناسید؟