قسمت دوازدهم برنامه ماه عسل، ماجرای پرتنشی داشت. خانوادهای پیشتر فرد معلولی را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند و اخیرا از دستش داده بودند. وضع روحی نامناسبی داشتند و هرچند دوباره برای برعهده گرفتن کفالت فرزندی به بهزیستی مراجعه کرده بودند، اما بهزیستی صلاحیتشان را رد کرده بود. در میانه برنامه، احسان علیخانی کودکی را روی صحنه آورد و آن را به این خانواده «هدیه» داد. به همین سادگی.
بحثهای زیادی درگرفت حول فعل ِ علیخانی در این برنامه که اکثرا ً ماهیتی «اخلاقی» داشت. اما احساس میکنم مسئله پیچیدهتر از آن است که تحت «یک» بحث اخلاقی قابل ارائه باشد. بهگمانم بهترین کار در چنین مواردی مجزا کردن بحثهای مختلف اخلاقی حول ِ این فعل است. من سعی میکنم برخی مواردی که به ذهنم میرسد را بگویم و دستآخر گمانه مختصری را مطرح کنم. فیالحال چنین بحثهایی را تشخیص میدهم [بهعنوان یک فرد ِ عامی در اخلاق و فلسفه اخلاق]:
1. در حالتی که بهزیستی صلاحیت این افراد را رد کرده است، آیا میتوان با رایزنیهای رسانهای، نظر بهزیستی را تغییر داد؟ آیا این نوعی «پارتیبازی» نیست؟
2. آیا میتوان در میانه یک برنامه زنده، خانوادهای را در عمل انجامشده قرار داد؟
3. آیا برای گریز از این موارد، در پشت صحنه هماهنگ کرده بودهاند؟ اگر چنین باشد، این یک شوی رسانهای نبوده است؟
4. آیا این رویکرد رسانهای که یک «واقعه» در حین برنامه به وقوع بپیوندد، درست است؟ (این بحث در حوزه اخلاق نیست).
5. آیا نوع رفتار احسان علیخانی حاکی از نوعی نگاه «کالاگون» به کودک نیست؟ اینکه میتواند آن را هدیه بدهد و ...
اینجا فقط به پرسش (5) میپردازم و کاری به مابقی ندارم و البته تلاش هم نمیکنم که پاسخی به این پرسش بدهم بل میکوشم نکتهای را مطرح کنم که بهگمانم باید به هنگام داوری مدنظر داشته باشیم.
از منظر من شاید بتوان نقد پنهانشده در این سوال را چنین خلاصه کرد: «شهودا ً رفتار علیخانی حاوی نگاه کالاگون به کودک بود. نگاه کالاگون به کودک نامناسب است. پس این قسمت از برنامه ماه عسل دارای اشکال بود.» معتقدم اینکه ما رفتار علیخانی در این مورد خاص، شهود ِ اخلاقی ما را قلقلک میدهد، ممکن است ریشه عمیقتری داشته باشد. بهگمانم این ادعا قابل بررسی است که خود ِ پدیده «فرزندخواندگی» حاوی نگاه کالاگون است فارغ از اینکه در برنامه ماه عسل چهطور رفتار شود. مؤیداتی برای این ادعا دارم:
یکم آنکه روند فرزندخواندگی مرا یاد «خرید و فروش» میاندازد. پدر و مادری مراجعه میکنند و فرزندی را انتخاب میکنند و طی مراحل قانونی، اسناد و مدارکی رد و بدل میشود. فرایند فرزندخواندگی اینجا نگاهی کالاگون دارد به بچهها؛ هرچند میتوانیم قائل شویم که این مقدار از نگاه کالاگون برای فرایند فرزندخواندگی ضروری است.
دوم آنکه بیاییم خودمان را در موقعیت احسان علیخانی بگذاریم. در آن موقعیت چه الفاظی میتوانستیم استفاده کنیم که حاوی نگاه کالاگون نباشد؟ به نظرم بسیاربسیار سخت است پیدا کردن این لفظ. شاید یکی از دلایلش این باشد که خود ِ فرایند فرزندخواندگی نگاه کالاگون دارد و به هر لفظی که بیانش کنی، باز هم دم ِ خروس نگاه کالاگون نمایان است.
اگر حرفم درست باشد، احساس میکنم میتوانیم نتیجه بگیریم که در اینجا همان نگاه کالاگون ِ فرزندخواندگی، صرفا تبلور بیشتری پیدا کرده است. به بیان دیگر، در این برنامه، تلخی آن نگاه را توانستهایم درک کنیم اما مسئله اصلی، بررسی اخلاقی فرایند فرزندخواندگی است.