کاش هیچوقت تلویزیون ایران به سراغ سریال House of Cards نمیرفت. حالا
باید مدتها صبر میکردیم تب ِ این سریال بیفتد و بعد دربارهش حرف بزنیم
تا با حرفهایمان در زمینی که تلویزیون ایران طراحی کرده بازی نکرده باشیم.
حرفهایی که پیشتر میشد به زبان آوردشان و دربارهشان اندیشید اما با
پخش این سریال به حرفهای معمولی و جوزدهی استریمهای شبکههای مجازی
فروکاسته میشود؛ استریمهایی که هرازگاهی روی موضوعی زوم میکنند و هرکس
از نگاه خودش «تحلیلی» ارائه میدهد و وقتی بزم تحلیل تمام میشود، همه به
گوشهای میخزند تا «ابژه»ی دیگری را سر میز بیاورند. اما فعلاً تمسکی
کوتاه به همین سریال.
چرا چنین سریالی در کاخ سفید میگذرد؟ بهگمانم میان صحنهی اجرای سریال و محتوایش رابطهای سفتوسخت برقرارست؛ آنچنان که اگر ــمثلاــ سریال را در یک کارخانه میساختند و آبزیرکاهبازیهای رسیدن به ریاست کارخانه را نشان میدادند، داستان به این درخشانی ِ حالا نمیشد. اما رابطهی میان «کاخ سفید» و محتوای این سریال چیست؟ بهگمانم سریال به «قدرت» و ارادهی معطوف به آن میپردازد و چه لوکیشنی بهتر از خانهی قدرتمندترین فرد روی زمین؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما در جهانی زندگی میکنیم که آمریکا سرزمین مقدسش است و «کاخ سفید» خانهی خدای عصر جدید.
اینروزها هیجانزده ام از اینکه آن مردِ موطلایی راهی کاخ سفید شده است. مُثُلِ اعلای جهانی که در آن زندگی میکنیم همین ترامپ است. بیپردهتر از این دیگر نمیشد. هرکسی غیر از ترامپ ساکن کاخ سفید میشد، به این آشکاری جهانمان را نشانمان نمیداد. ما در جهانی زندگی میکنیم که خدای آن ترامپ است.
تا از جهانی سخن میگوییم که مؤلفههایش «پول» و «سرمایه» و «اینجهان» و «عشرت» و البته «اسطورهی ساینس» است، احتمالاً خودمان را کنار میکشیم و میگوییم «چه جهان کثیفی!» اما حرفم دقیقاً همینجاست. ما در این جهان زندگی میکنیم و آنکس که توهم بورزد که در جهانی دیگر زندگی میکند، هنوز به عصر خودش ملتفت نشده است. آنکس که از دور چنین جهانی را با انگشت نشان دهد و بگوید «چه خوب که در این جهان زندگی نمیکنیم!» و «ببینید که چه جهان کثیفی دارند!» هنوز ملتفت نشده است که ما شهروندان همین جهان ایم؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم. آنکس که خیال کند بر ساحل سلامت نشسته و از تلاطمهای دریای جهان ِ مُدرن (و پسامدرن و ...) بهدور است، هنوز به عمق بحران پی نبرده است.
آیا راهی برای خروج از این بحران وجود دارد؟ آیا میتوان جهان تازهای ساخت؟ نمیدانم اما اگر وجود داشته باشد، قطعا پیشنیازش این است که ملتفت باشیم ما شهروندان همین جهان ایم. بنا به لغت، «بحران» نقطهایست که تبِ بیمار به اوج رسیده و دیگر نمیتوان دست روی دست گذاشت. انسانی که ملتفت نباشد که شهروند همین عصرِ جدیدست و از جهانی تازه سخن میگوید، همچون پدریست که فرزندش به تب نهایی رسیده اما بیخیال به همکارش میگوید «فردا پسرم را به بهترین و لوکسترین بیمارستان خواهم برد.»
کاش هیچوقت تلویزیون ایران به سراغ سریال House of Cards نمیرفت تا با انگشت نشانشان دهد و بگوید «چه دنیای کثیفی دارد کاخ سفید!» طنز روزگار ماست دیگر. آن چیزی که قرار است «رسانه» باشد خودش اوج جهل مرکب است.
پ.ن: دفعِ دخلِ مقدرِ آنکه واضح و مبرهن است منظورم از «خدا» در این عبارات خدا به معنای الاهیاتی نیست.