یکی، دو روز در پردیسان ِ قم، میهمان دوستی بودم که بهتازگی واحدی اجاره کرده و قرار است دو، سه هفته دیگر زندگیش را شروع کند. خانه، خانه بود اما هنوز وسایلش کامل نبود. کمکم داشت پیگیری نصب کولر و رختآویز توی کمد دیواری و جزییات دیگر را انجام میداد.
یکی از وسایلی که آورده بود، گوشی بیسیمی بود که میگفت «بیکار افتاده بود توی خانه؛ پس آوردمش اینجا.» داشت امتحان میکرد که آیا آنتنش تمام خانه را جواب میدهد یا نه. اصل گوشی را گذاشته بود در آنسوی خانه و با گوشی بیسیم آمده بود این سوی خانه و شماره همراهش را میگرفت.
شماره خانهش با 58 تمام میشد اما وقتی گوشی بیسیم را نزدیک در خروجی آپارتمان میآورد، شمارهای که روی موبایل میافتاد، آخرش 59 بود. کمی ور رفتیم با گوشی و کمی بالا و پایین کردیم و کمی هم البته فکر که نهایتا فهمیدیم دم ِ در که میرود، خط همسایه را میگیرد و با آن زنگ میزند؛ پس به همان شمارهای که آخرش 59 بود زنگ زد و همسایه را مطلع کرد. آمدند و چند دقیقهای صحبت کردند که چه کنند این مشکل حل شود. دوست میگفت من این گوشی را جمع میکنم و البته به همسایه هم پیشنهاد میداد که تو هم گوشیت را جمع کن که خیالت راحت شود.
دلیل دوست برای این پیشنهاد این بود که همسایه همیشه این حس را خواهد داشت که ممکن است دوست، گوشی بیسیم را از توی گنجه دربیاورد و مکالماتشان را شنود کند. یا حتی از آنتن همسایه سوءاستفاده کند و به حساب آنها تماس بگیرد.
همسایه اما خندهای کرد و گفت: «ما به شما اعتماد داریم. این حرفها چیِه!» و البته این حرف شاید به محیط آپارتمان ـ که بخش حوزوینشین پردیسان بود ـ برمیگشت.
بعد از این ماجرا، داشتم فکر میکردم که اگر قرار باشد در این زمینه داوری کنیم، چه حکمی باید بدهیم؟ آیا واقعا دوست ما باید گوشیش را جمع میکرد؟ چه دلیلی بود که دوست ما جمع کند اما از گوشی بیسیمش استفاده کند؟ آیا میشد یک کار نهایی انجام داد که طی آن، هر دو طرف راضی شوند و البته آن حس توهم شنود پیش نیاید؟ و آیاهای دیگر.
احساس میکنم اینکه دوست ما گوشیش را جمع کند، کمی معقول مینمود. چون دیگری اولویت داشته و تا به حال بیمعارض استفاده میکرده است. حالا دوست ماست که میخواهد انتخاب کند. حالا نباید معارض دیگری شود. اما آیا اولویت، معیار مناسبی برای حقبخشی است؟
از سوی دیگر، میگفتم شاید اینکه همسایه گوشیش را جمع کند شاید موجه باشد. چه هم تعارض خطوط تلفن را حل میکند و هم آن حس توهم شنود را از بیخ برمیکند: وقتی من گوشی بیسیم نداشته باشم، از شنود شدنش توسط دیگران باک نخواهم داشت؛ سالبه به انتفای موضوع میشود.
اما راه سومی هم بود که جمع هر دوی اینها میشد: دوست ما گوشیش را جمع میکرد تا حق اولویت دیگری را نقض نکند. اما دیگری صرفا برای آرامش خاطرش گوشی بیسیم خودش را جمع کند تا ریشه شک و توهم شنود را بخشکاند؛ چیزی از باب آن ضربالمثل که «مالت را بچسب که همسایه را دزد نکنی» یا «زانوی شترت را ببند بعد به خدا توکل کند.»
همه اینها به کنار، بروم سراغ گوشیها. گوشی دوست ما، آنتن همسایه را میدزدید اما گوشی همسایه نمیتوانست از آنتن دوست ما استفاده کند. تنها دلیلی موجهی که به ذهنم رسید، قدیمی بودن گوشی دوست ما بود. شاید قدیمی بودنش باعث شده بود که قدرت بیشتری داشته باشد. احتمالا داستانهایی شنیدهاید که قدیمترها جنسها را اسوقسدارتر میساختهاند.
اما همین کمی مرا دودل کرد که نکند پایین آوردن قدرت گوشیها، راه حلی برای همین مشکل بوده است؟