۸ اسفند ۱۳۹۲

سرک کشیدن از جهانی به جهانی دیگر؛ کتاب خطی، کتاب چاپی، آی‌پد


وقتی تبلت جای کتاب را می‌گیرد، فریادها بلند می‌شود که هیچ چیز جای کتاب را نمی‌گیرد و کتاب همآره زنده است. مؤیدش هم این است که حس کتاب به دست گرفتن حس منحصربه‌فردی است؛ وقتی سنگینی کتاب را لمس می‌کنی، وقتی صفحات خوانده‌شده و خوانده‌نشده را می‌توانی بر اساس حجم برگه‌ها حدس بزنی، وقتی ...؛ اما به دست گرفتن یک تبلت هیچ یک از این حس‌ها را ندارد. 

من هم همین حس را دارم نسبت به کتاب. کتاب به دست گرفتن برای‌م شیرین‌تر از آن است که متنی را از روی آی‌پد بخوانم. اما آن را دلیلی بر «هماره زنده بودن کتاب» نمی‌بینم. 

ما آدم‌های این دوران در عصری زیسته‌ایم که مدل فهم ما از انتقال اطلاعات را همین «کتاب» شکل داده است. کتاب به‌مثابه پارادایم ـ سرنمون ـ این دوره است. استعاره من از «مطالعه» در کتاب خلاصه شده. وقتی می‌خواهم ببینم چه‌قدر از مطالب کتاب به من منتقل شده، نگاهی به صفحات‌ خوانده‌شده می‌اندازم. وقتی می‌خواهم حدس بزنم که حدودا چندروز دیگر کتاب را تمام خواهم کرد، محاسبه‌ای بر اساس صفحات‌ش می‌کنم. وقتی سنگینی‌ش را حس می‌کنم، انگار سنگینی علم را لمس می‌کنم. حس تعامل با کتاب را وقتی می‌فهمم که بتوانم گوشه کتاب را تا کنم و در مواقع خاص، نکته‌ای در حاشیه‌ش بنویسم. وقتی کتاب را به دست می‌گیرم، بانظم می‌خوانم‌ش و سردرگم نمی‌شوم که الان کجای متن‌م. این‌ها را قبول دارم.

اما به‌گمان‌م این ویژگی انسان‌های پارادایم «کتاب» است. وقتی پارادایم کتاب مضمحل شود و آرام‌آرام پارادایم دیگری از دل‌ش به پا خیزد، آن‌ روز است که این استعاره‌ها رنگ می‌بازند. برخی از مدارس امریکایی سیستم تدریس را با تبلت بنیان گذاشته‌اند. کتاب‌ها همگی ای‌بوک هستند. دلایل متعددی می‌آورند؛ مثلا کاهش مصرف کاغذ یا کاهش هزینه تولید کتاب با محتوای جدید یا سرعت در تصحیح برخی اغلاط موجود در متن‌ها و ... 

به‌گمان‌م انسانی که «مطالعه» را از طریق استعاره‌هایی مانند «تبلت» می‌فهمد، کم‌کم نحوه فهم‌ش از انتقال اطلاعات تغییر می‌کند. وقتی می‌خواهد درباره حجم کتاب نظر بدهد، ممکن است تعداد کلمات برای‌ش مطرح شود. ممکن است حجم فایل برای‌ش مهم باشد. ممکن است دیگر کتاب‌ها را چیزهایی که طول و عرض و ارتفاع دارند نفهمد. کتاب‌ها را فایل‌هایی ببیند که باید اسکرول‌شان کرد و از بالا تا پایین‌ش را خواند. 

بگذارید خیالات‌م را به‌ گذشته تسری بدهم. به‌گمان‌م چنین واقعه‌ای شاید در تاریخ قابل جستن باشد که هنگام معرفی صنعت چاپ و شهرت گوتنبرگ، کسانی ادعا کرده باشند: «مگر می‌شود کتابی را خواند که جوهر چکیده از قلم نویسنده‌ای را به خود ندیده؟ مگر می‌توان کتابی را که یک دستگاه چاپ کرده، خواند و با آن ارتباط برقرار کرد؟» اما شیفت پارادایمی اتفاق افتاد و نه‌تنها همه به‌راحتی چنین کتاب‌هایی را می‌خوانند بل به هنگام مواجهه با متون دست‌نویس، یا آن را کتاب نمی‌دانند یا اعتبار کم‌تری برای آن قائل‌اند.

ما آدم‌هایی هستیم که در جهان ِ کتاب زیست می‌کنیم. فرزندان‌مان در جهان ای‌بوک‌ها زندگی خواهند کرد و اجدادمان در جهان کتاب‌های دست‌نویس. شاید ناپسند باشد که جهان‌ شخصی خودمان را به همه اعصار تعمیم دهیم و حس خودمان را برای آن‌ها هم تجویز کنیم. اما به‌گمان‌م فرصتی هست که بتوانیم تجربه نگریستن از جهان خودمان به جهان آینده را داشته باشیم و تونلی بین استعاره‌هامان حفر کنیم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر