یکم
زنش خیانت کرده بهش. حالا نشسته و دارد برای رفیقی درددل میکند که کمی سبک شود: "چندماه پیش بود که داشت با گوشی صحبت میکرد و صدای ِ آنطرف ِ خط، جستهگریخته، میآمد. به نظرم آمد که دارد با مردی صحبت میکند و البته پر از عشوه." دوست یادش میرود که باید همدردی کند و نه نمک پاشیدن به زخمش؛ پس میگوید: "تقصیر خودته! همون موقع باس گوشی میاومد دستت که کار به اینجا نرسه! اشتباه خودته. باید پیش رو میگرفتی تا جلو کارخرابی رو بگیری."
دوم
مرد دارد با دوستش حرف میزند. آشفته است. میگوید دیشب توی هال ِ خانه نشسته بود و صدای قهقهه همسرش به هنگام صحبت با گوشی را میشنیده. کمی حساس شده و نزدیکتر رفته و فالگوش ایستاده و اینطور حس کرده که صدای مردی از آنطرف ِ خط را میشنود.
دوست میگوید: داری شکّاک میشی مرد! اعتماد کن به همسرت.
أقول: مرز کجاست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر