۱۲ فروردین ۱۳۹۲

آب‌پریا و نگاه اساطیری به جهان

«آب‌پریا» (+) سریال نوروزی شبکه دوم است. داستان آن را طبق آن‌چه در سایت‌شان آمده، می‌توان چنین خلاصه کرد:
"هر سال ـ روز سیزدهم نوروز ـ ابرپری، سبزپری و آب‌پری در خانه خواهر بزرگ‌ترشان ـ برف‌پری ـ گرد هم می‌آیند، آش چل‌دانه چل‌گیاه می‌خورند، گل می‌گویند و گل می‌شنوند و درددل می‌کنند، سپس برف‌پری می‌خوابد تا زمستان دیگر. این چهار خواهر نوه‌های "بی‌بی آب‌پری" هستند و اینک پس از مادربزرگ‌شان وظیفه پاسداری از آسمان، زمین و آب را بر عهده دارند. صدها سال پیش بی‌بی آب‌پری در نبردی سخت، اَپوش (دیو خشک‌سالی) را شکست داده و پشت کوه‌های سر به فلک کشیده البرز به بند کشیده، اما امسال نشانه‌های شوم اَپوش کم‌کم دارد ظاهر می‌شود. ابرها سیاه و دودآلودند، از آسمان آبی خبری نیست، رودها و چشمه‌ها دارند می‌خشکند، گیاهان کم بار و پژمرده‌اند و خواهر کوچک‌شان آب‌پری دیر کرده است. درواقع، آب‌پری اسیر آپوش شده است."
آن‌چه مرا به کلیت این سریال جذب کرده ـ حال آن‌که متأسفانه نتوانسته‌ام درست و حسابی ببینم‌ش ـ استفاده از اسطوره‌هاست. در این سریال، پدیده خاصی وجود دارد که همانا «خشک‌سالی» است. حالا این دو پدیده را به دو زبان می‌توان بررسی کرد:
الف) به زبان علمی؛ که زباله‌ها در جنگل‌ها زیاد شده است و درختان کم شده‌اند و در مصرف آب زیاده‌روی می‌شود؛ 
ب) به زبان اسطوره؛ که دیو خشک‌سالی پری ِ گماشته بر آب را به اسارت گرفته است. 
سریال آمیخته‌ای است از هر دوی این تبیین‌ها. پری‌ها به زمین آمده‌اند و هم‌راه چند آدمی‌زاد مسئله گم شدن آب‌پریا را پی‌گیری می‌کنند اما حل این مسئله نیازمند تلاش برای حل علمی مسئله خشک‌سالی است؛ به‌گونه‌ای که پری‌ها به هم‌راه استاد آرام نزد شهردار کلاردشت می‌روند و از او می‌خواهند کاری برای زباله‌های آن‌جا کند و ... 

درواقع، سریال «آب‌پریا» تلاقی دو خوانش علمی و اسطوره‌ای از مسئله خشک‌سالی است. فرض کنیم کسی بخواهد کسانی را مجاب کند که با طبیعت مهربان باشد؛ اگر از گزاره‌های علمی و گزارش‌های سازمان‌های جهانی در سریال‌ها استفاده کند ـ کما این‌که نمونه‌های زیادی هم دیده‌ایم ـ تنها باعث بی‌حوصلگی مخاطب می‌شود. اما مرضیه برومند در این سریال، با استفاده از مواجهه اسطوره‌ای توانسته است مخاطب را ـ که با توجه به اهداف شبکه دو، غالبا کودکان هستند ـ پای برنامه بنشاند. هدف یک‌خطی برنامه بسیار کسل‌کننده است اما نحوه پردازش آن، رنگ و لعاب دیدنی به آن داده است. با تمام این حرف‌ها، سخن ِ اصلی من درباره اسطوره است.

تعریف اسطوره، سخت است انگار. من در پ.ن1 یکی از تعریف‌هایی که به نظر جامع است، خواهم آورد. به‌طور کلی اسطوره‌ها تلاشی بوده‌اند برای تبیین برخی اوضاع و احوالات. منشأ اسطوره‌ها چه بوده است؟ بحث‌های زیادی حول‌ش درگرفته است. من اما صرفا می‌خواهم به بعضی از کاربردهای اسطوره‌ها بپردازم. 

شاید بدانید که برخی از کسانی که به تعارض میان «نظریه فرگشت» و «نظریه خلقت دینی» می‌پردازند، می‌کوشند با استفاده از مبحث اسطوره این تعارض را حل کنند: به این شکل که نظریه فرگشت، تبیینی است علمی از ماوقع و نظریه خلقت دینی تبیینی است اسطوره‌ای. به همین سان، برخی قائل‌اند داستان‌های دینی هم داستان‌هایی هستند اسطوره‌ای که طی آن، موضوعی را از زاویه‌ای دیگر نگاه کرده‌اند. (پ.ن2)

برخی هم بوده‌اند که با ترکیب جامعه‌شناسی و فلسفه قائل بوده‌اند که جامعه و فرد از یک نظر با هم شباهت دارند: این‌که سه دوره را طی می‌کنند:
- دوره کودکی: که در آن با بیان اسطوره‌ای به توضیح اوضاع می‌پردازند ("لولو آمد عروسک‌ت را برد" در مقام گم شدن عروسک یک کودک.)
- دوره نوجوانی: که در آن با بیان فلسفی به توضیح اوضاع می‌پردازند
- دوره بلوغ: که در آن با بیان علمی وضع امور را توضیح می‌دهند. 
 گروهی هم قائل‌اند که «دین» مسئله‌ای است زاده دوران اسطوره‌ انسان‌ها و انسانی که از این دوران می‌گذرد، دیگر با تبیین علمی سروکار خواهد داشت و بی‌نیاز از دین خواهد شد. البته این تلاش‌ها نظر آخر نبوده و نیست و پاسخ‌هایی نیز به آن‌ها داده شده است انگار. کوتاه سخن‌م آن‌که اسطوره‌ها ماجراهای جالبی هستند که می‌ارزد کسانی که به عرصه «اندیشه» علاقه دارند، مختصری هم درباره آن‌ها بدانند.

وقتی که مسئله «آب‌پریا» برای من جالب شد، یادم افتاد روزگاری کسی کتابی به‌م هدیه داده بود با عنوان «گذار از جهان اسطوره به فلسفه» به قلم محمد ضیمران. سراغ‌ش رفته‌ام و به نظرم هماهنگ خواهد بود با کنج‌کاوی فعلی‌م پیرامون اسطوره‌ها! 

پ.ن1: در کتابی که نام‌ش را بردم، تعریف تفصیلی دوتی از اسطوره را چنین بیان می‌کند:
"منظومه اساطیری مشتمل است بر شبکه‌ای در هم پیچیده از اساطیر که از لحاظ فرهنگی واجد اهمیت بوده و دارای صور خیالی گوناگون و قصه‌ها و حکایات استعاری و نمادین متعدد است و تصویرهای تجسمی متنوعی را به کار می‌گیرد تا باورهای عاطفی و انبازی آدمیان را میسر سازد. این اساطیر اغلب مشتمل است بر روایات آفرینش و پیداش عالم و آدم و از این رو جنبه‌هایی از عالم واقعیت و تجربه را مجسم می‌سازد و نقش و منزلت آدمیان را در این عالم معلوم می‌دارد. 
اسطوره‌ها به طور کلی ممکن است ارزش‌های سیاسی و اخلاقی یک فرهنگ را متبلور ساخته و در سایه نظامی از تأویل‌ها، تجارب فردی را در چارچوبی کلی تبلور دهند که در پاره‌ای از موارد، مداخله نیروهای مینوی و فراطبیعی بعضی از نظام‌های فرهنگ و طبیعی را مجسم می‌سازد. اسطوره‌ها ممکن است در مراسم و مناسک و نمایش‌هایی خاص به معرض اجرا درآیند. به‌طور کلی، اسطوره‌ها در پاره‌ای موارد، مواد و مصالحی را برای بسط و تفصیل رویدادها و تجارب فراهم می‌آورند که البته همین اسطوره‌ها اغلب در شرح و توضیح مفاهیم ادبی، تاریخی، حماسی و یا رویدادهای روزمره به کار می‌روند. " (محمد ضیمران، 1379، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، نشر هرمس، ص39)

پ.ن2: روزگاری که ادبیات می‌خواندم، مواردی از تأویل‌های اسطوره‌ای از آفرینش را شنیده بودم و مایل بودم پی‌شان را بگیرم. یکی از مواردی که یادم مانده، به کوشش فردی به نام «جان میلتون» بوده است. 

پ.ن3: این‌که مثال‌هام حول محور دین بود چون با توجه به مطالعات‌م با نظرات مبتنی بر اسطوره در این وادی آشنا بوده‌ام. ممکن است در جاهای دیگری نیز از اسطوره‌ها استفاده شده باشند که من بی‌اطلاع‌م. هم‌چنین این اشارات، به معنی تأیید این نظرات نیست.

پ.ن4: تلاش دست‌اندرکاران «آب‌پریا» در پردازش سایت‌شان بسیار جالب و قابل قدردانی است. 

پ.ن5: پیش‌تر در جایی این ماجرا را تعریف کردم که مرحوم طبرسی در جوامع‌الجامع ذیل تفسیر «تسبیح رعد» می‌گوید: برخی می‌گویند "رعد" نام فرشته‌ای است گمارده بر ابرها تا آن‌ها را به تسبیح وادارد و برخی دیگر می‌گویند از آن رو که مومنان با شنیدن صدای رعد به تسبیح خدا می‌پردازند، پس سخن از «تسبیح رعد» شده است. شاید بتوانم این دو نوع مواجهه با تفسیر را تحت دو عنوان مواجهه اسطوره‌ای و غیراسطوره‌ای بیاورم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر