۳ اسفند ۱۳۹۱

"بعد ِ صد سال"

ادبیات عرب را اگر بخوانی، جا و بی‌جا بیت‌های عربی برای‌ت مثال می‌زنند که نحو ِ این فراز چنین است و صرف آن چنان. با این حال، کم است بیتی بیاورند و بگویند تنها همین یک ترکیب نحوی برای آن ممکن است. گاهی آن‌قدر احتمالات گسترده می‌شد که با خودم می‌گفتم: "این‌که دیگر شعر نیست. بازی با کلمات است." و احساس می‌کردم این، ویژگی عربی است و احساس می‌کردم این‌قدر پس و پیش کردن کلمات، معنای بیت را در هم می‌ریزد و زیبایی شعر را می‌سوزاند. 
ام‌روز، به فراخور اتفاقی یاد بیتی افتادم که دیدم جدا از زیبایی معنا در نگاه نخست، چند معنای بدیل نیز می‌توان برای آن ارائه داد. دقیقا همان اتفاق ابیات عرب، این‌جا هم افتاد: ترکیب‌های مختلفی از یک بیت قابل ارائه است اما ـ بر خلاف نظر من ـ تاثیری در زیبایی معنای شعر ندارد.
بیت را می‌آورم و چند تا از احتمالات معنایی‌ش را بررسی می‌کنم.
بعد ِ صد سال اگر از سر ِ قبرم گذری
کفن‌م پاره کنم زندگی از سر گیرم
احساس می‌کنم فراز «بعد ِ صد سال» فرازی است که می‌توان معانی مختلفی برای آن آورد و مختلف شدن خوانش‌ها هم حول آن دور می‌زند:

الف) به‌ترین خوانش به نظر من چنین است: شاعر از ترفندی استفاده می‌کند که ـ اگر درست یادم باشد ـ "استعجاب" می‌گویندش. پدیده «پاره کردن کفن و زنده شدن» به خودی خود پدیده‌ای است شگفت‌آور. شاعر اما «بعد ِ صد سال» را می‌آورد تا این شگفتی را بیافزاید و بگوید:
[من به تو آن‌چنان مشتاق‌م که] نه‌تنها موقع مرگ‌م بل‌که اگر صدسال پس از مرگ‌م نیز از بالای قبرم بگذری، از شوق، کفن‌م را پاره می‌کنم.
ب) ممکن است مراد شاعر از «بعد ِ صد سال» اشاره به «نادر بودن سر زدن ِ معشوق به شاعر» باشد. در فارسی روزمره این استفاده بسیار رایج است که مثلا بگویم: «بعد از صد سال، دایی ما را دعوت کرد» به این معنی که: «بالاخره بعد از مدت زیاد، دایی ما را دعوت کرد» یا «دعوت کردن دایی ما را پدیده‌ای است بسیار نادر». این استفاده روزمره می‌تواند قرینه‌ای به نفع این احتمال باشد؛ چون تا آن‌جا که می‌دانم، شاعر ِ این شعر در دوره معاصر می‌زیسته است. به هر حال، بیت را می‌توان چنین خواند:
اگر بالاخره گزارت به سر قبر من افتاد، از شوق، کفن‌م را پاره می‌کنم. 
ج) شاید مراد شاعر از فراز «بعد ِ صد سال» این باشد: "صد سال بعد از آخرین دیدارمان". به این بیان که حتی اگر چنین فاصله‌ای میان دیدارمان بوده باشد، باز هم عشق من به تو تازه است. در این صورت، شعر را می‌توان چنین خواند:
هرچند مدت بسیار زیادی از دیدارمان بگذرد، [من آن‌چنان عشق تو را زنده نگه داشته‌ام] که حتی اگر پس از این مدت به بالای سر قبرم بیایی، کفن‌م را پاره کرده زندگی از سر می‌گیرم.
من همین سه خوانش به ذهن‌م رسید هرچند گمان می‌کنم شاید بتوان خوانش‌های دیگری را هم بر آن افزود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر