اینجا قرار است یک مورد عینی را تعریف کنم که تغییر حکم فقهی را در صورت عام دانستن اخلاق نسبت فقه نشان دهد.
شیخ انصاری (ره) در کتاب شریف «مکاسب» پیرامون غیبت میگوید:
"غیبت با استناد به ادله چهارگانه ـ کتاب، سنت، عقل و اجماع ـ حرام است و از کتاب، این سخن خدا بر این امر دلالت میکند: «برخیتان برخی دیگر را غیبت نکند. آیا فردی از شما دوست دارد که دوست برادر مردهش را بخورد؟» (حجرات/12). ... [در اینجا چند آیه و چند روایت در بیان حرمت غیبت نفل میکند] ... سپس، همانا ظاهر روایات، اختصاص حرمت غیبت به مومن را میرساند؛ پس غیبت کردن فرد غیرشیعه جایز است ... و این توهم که عموم آیه ـ مانند برخی روایات ـ برای مطلق مسلمان [اعم از شیعه و سنی] است، دفع میشود به اینکه به شکل ضروری از مذهب شیعه، عدم احترام غیرشیعه ... دانسته میشود ... همچنین تمثیل یادشده در آیه [خوردن گوشت برادر مرده]، مختص به کسی است که برادریش اثبات شده پس شامل کسی که تبری از او واجب است نمیشود." (مکاسب | چاپ کنگره | جلد یکم | 313-319)
متن شیخ واضح است. صرفا یادآوری این نکته لازم است که در ادبیات فقهی، کلمه «مؤمن» دلالت بر شیعه دارد.
اینجا بهگمانم میتواند موضعی باشد که بحث رابطه اخلاق و فقه قابل بررسی باشند.
حالا فرض کنیم اخلاق میتواند برخی دستورات فقهی را قید بزند. آنوقت متن بالا چه تغییراتی خواهد داشت؟
فرض کنیم که «غیبت» از نظر اخلاقی قبیح باشد. حکم اخلاقی قبح غیبت احتمالا عام بوده و شامل همه انسانها میشود. پس غیبت از هر انسانی، بد خواهد بود حتی غیرمسلمان. (پ.ن1)
برای نشان دادن قبح غیبت، استدلال دستوپاشکستهای دارم. معنای لغوی «غیبت» را شیخ چنین بیان کرده:
المصباح المنیر: کسی را غیبت کردن یعنی آن را به عیبی که از آن کراهت دارد، یاد کند و البته صادق باشد (افترا نباشد).
القاموس المحیط: غیبت کردن کسی یعنی عیبجویی کردن از او و یاد کردن او به بدیای که دارد.
النهایه: اینکه در نبود کسی، او را به بدیای که دارد یاد کند.
احساس میکنم این گزارهها را اگر با قاعده زرین اخلاقی جمع کنیم، احتمالا به دست میآید که غیبت هیچ فردی اخلاقا جایز نیست. (پ.ن2)
همچنین شاید بتوان تاییدی از خود شیخ برای قبح اخلاقی غیبت ـ بهگونهای که حتی غیبت از غیرمسلمانها هم زشت باشد ـ به دست آورد: آنجا که معقتد است غیبت با ادله چهارگانه و مشخصا با عقل حرام اعلام میشود. البته این لزوما مؤید ما نخواهد بود. چون ممکن است شیخ در جواب بگوید که آنچه از عقل فهمیده میشود، قبح غیبت مومن (شیعه) است ولاغیر. همچنین میتواند روندی برای روش عقلانی در رسیدن به این نتیجه بیان کند که با روش عقلانی مورد توجه در اخلاق، متمایز باشد. اما احساس میکنم اگر دلیل عقلی شیخ شنیده شود، شاید بتوانیم جوری بازسازیش کنیم که دلالت بر قبح مطلق غیبت داشته باشد. اما بر این نکته پافشاری نمیکنم.
اگر آنچه تا به اینجا گفتهام درست باشند، آنگاه غیبت هر انسانی قبیح است؛ اعم از مسلمان و شیعه و غیر اینها. حالا اگر کسی با این نگاه به بحث فقهی بپردازد:
1. حکم غیبت غیرمومن (غیرشیعیان) را هم حرام اعلام خواهد کرد؛
2. حرمت غیبت، حکمی ارشادی خواهد بود در صورتی که در بیان شیخ، حکمی مولوی است (پ.ن3)؛
3. تاکید آیات و روایات بر حرمت غیبت مومن، بر شدیدتر بودن حرمت آن دلالت میکند؛
4. مجالی برای استناد به قاعده تبری هم نخواهد بود. چون قائل به حکومت اخلاق بر فقه، تبری را هم در محدوده اخلاق جاری میداند و اینجا اصلا وجه مشترکی بین حرمت غیبت انسانها و قاعده تبری پیش نمیآید.
5. تردد در مورد غیبت خردسال و دیوانه هم حل میشود: شک میکنیم که آیا غیبت از آنها هم حرام است؟ رجوع میکنیم به اصل. اصل چیست؟ قبح غیبت هر انسانی. پس در مورد اینها نیز حکم به حرمت غیبتشان میدهیم.
پ.ن1: البته بسیاری جاها را میتوان پیدا کرد که غیبت قبیح نباشد؛ مثلا کسی که مورد ظلم واقع شده و مظلوم واقع شدنش را برای سایرین تعریف میکند.
پ.ن2: البته فقها بعد از بیان لغوی «غیبت»، تعریف فقهیای نزدیک به این تعاریف ارائه میدهند که غالبا غیبتشونده را با عنوان «برادر/أخ» خطاب میکنند.
پ.ن3: «ارشادی» احکامی هستند که عقل مستقلا به آنها دست مییابد و بیان آن توسط شارع، صرفا ارشاد به آن چیزی است که عقل درمییابد. مولوی اما احکامی هستند که عقل مستقلا به آنها نمیرسد.
پ.ن4: اینها صرفا گمانهزنیهایی بود نهلزوما صواب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر