سوال ساده است و البته پاسخش کمی سخت. "من در مقابل فرزندان و فرزندان فرزندانم درباره نحوه استفادهم از زبان، باید پاسخگو باشم؟"
تقریرش این است که مثلا اگر من واژهای را در معنایی به کار بردم، آیا دو یا سه نسل آینده میتواند بر من بتازد که چرا این واژه را در این معنی به کار بردی و مثلا آیا میتواند مرا توبیخ کند که خواستهای زبان فارسی را از بین ببری؟
پاسخ من این است که «خیر». اصلا حق ندارند من را توبیخ کنند. زبان، ابزاری برای ارتباط است. من مفهوم ذهنیم را میخواهم به توی مخاطب منتقل کنم. واژهای را برمیگزینم که بیشترین کارآیی را داشته باشد. من و تو ممکن است جفتمان در فضای کوچهوبازار بزرگ شده باشیم. وقتی با مسئلهای مواجه میشوم که هم من میدانم چیست و هم تو میفهمی اما واژهای ندارم، میگویم: «عجب داستان خفنی است!»
ممکن است من و تو جفتمان در فضایی رشد کرده باشیم که یک سری الفاظ، بهترین کارآیی را برایمان داشته باشد. اصالت داشتن ارتباط، ایجاب میکند که آن الفاظ را به کار ببریم تا الفاظ مثلا وضعشده توسط فرهنگستان زبان.
هر از چند گاهی، فرهنگستان لیستی از واژگان ارائه میدهد که احساس میکنم مقید شدن به آنها، راحتی را از من میگیرد. فرهنگستان کارش پاسداری زبان است؟ باشد. اما من قرار است از زبان صرفا بهعنوان ابزار ارتباط استفاده کنم. الان شما خودتان را تحت فشار میبینید که آیکون را به کار میبرید؟ مثلا نقشک راحتتر است برایتان؟ مثلا با دیالکتیک مشکل دارید که دویچمگوییک را به جایش بنشانند؟ من قرار نیست راحتی خودم در استفاده از زبان را فدا کنم تا آیندگانم با زبانشان مشکلی نداشته باشند.
همانطور که آیندگان نمیتوانند در کاربرد واژهها مرا محدود کنند، در فضایی که من و تو در آن نفس میکشیم هم نمیتوانند محدودمان کنند. مثلا اگر من و تو در فضای کوچهوبازاری باشیم، نوادگانمان نمیتوانند تقبیحمان کنند که چرا در فضای مدرسه نبودید تا زبان حفظ شود؟ جواب من به این پرسش او این است: به تو چه اصلا! من دوست دارم در فضای کوچهوبازار باشم. (پ.ن1)
حالا که تصویر ذهنی من مشخص شد، داستان را برعکس کنیم: من بهعنوان یکی از نوادگان، نمیتوانم گذشتگان را تقبیح کنم که چرا فلان واژه را به کار بردهاید و چرا به کار نبردهاید. همچنین نمیتوانم نکوهششان کنم که چرا در فلان فضا بودید که مجبور شدید این واژهها را استفاده کنید.
نمونه این مسائل، بحثهای برخی فریادبرآورندگان از زبان عربی و استفاده از واژگان زبان عربی است. گذشتگان ما، با فرهنگ اسلام آشنا شدهاند. کسی الان شاید بنشیند و نظریهپردازی کند که ما به فرهنگ اسلام/اعراب نیازی نداشتیم و خودمان فرهنگ بهتری داشتیم. مهم نیست این برایم. (پ.ن2) من در این موارد گذشتگان را صاحبعقل میدانم که در آن فضا، به این فرهنگ تمایل نشان دادهاند و واژگانی را که استعمال کردهاند، جوری انتخاب کردهاند که آنچه در ذهن داشتهاند را منتقل کردهاند؛ بهخوبی هم منتقل کردهاند.
آنها واژگانی انتخاب کردهاند و با آن زندگی کردهاند و ارتباطاتشان را سامان بخشیدهاند. اما ما کاسه داغتر از آش شدهایم که خودشان نمیفهمیدهاند اما تحت فشار بودهاند و باید پاسداری میکردند از زبان. همانطور که من خود را در معرض سوال آیندگان نمیبینم، گذشتگان را هم در معرض سوال نمیدانم (پ.ن3)
پ.ن1: البته فعلا در مقام ارزشگذاری نیستیم که آیا فضای کوچهوبازاری خوب است یا نه.
پ.ن2: این مطلب کتمان نمیکند که میتوانم بگویم: «اگر من با دانش امروزم و آگاهی امروزیم از مسائل در هزار سال قبل میزیستم، تلاش میکردم از الفاظ عربی استفاده نکنم.»
پ.ن3: بعید میدانم که کسی یا کسانی آگاهانه بکوشد زبانی دیگر را نابود کند و زبان خودش را جای آن بنشاند. پس توهم توطئه هم جای ندارد اینجا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر