۲۹ خرداد ۱۳۹۱

تقدم اخلاق بر فقه یا: بالاخره توریه بکنم یا نه؟

دروغ گفتن اخلاقا بد است؛ دروغ گفتن شرعا حرام است. اما شیخ انصاری دو مورد از استثنائات حرمت دروغ‌گویی را می‌شمارد:
الف) وقتی اضطرار پیش بیاید؛
ب) وقتی برای اصلاح ذات‌البین باشد.
دومی را کاری ندارم. صرفا به اولی می‌پردازیم: وقتی ضرورتی برای دروغ گفتن پیش می‌آید و این جایی است که ضرر جانی، مالی چه برای خود ِ فرد و چه برای برخی بستگان‌ش وجود داشته باشد. (پ.ن1)
مجاز بودن دروغ در حالت اضطرار را هم از دلایل مختلفی اثبات می‌کند که یکی‌ش عقل است: حتی اگر دروغ قبیح باشد، این‌جا دروغ نگفتن قبح بیش‌تری دارد و عقلاً ارتکاب اقل‌القبیحین (موردی که قبح کم‌تری دارد) مجاز است.

تا این‌جا فقط زادگاه بحث را گفته‌ام. اما مسئله اصلی کجاست؟
مسئله آن‌جاست که برخی می‌گویند آیا وقتی طرف در موقعیت اضطراری قرار گرفت، آیا لازم است ابتدا توریه (پ.ن2) کند و اگر نتوانست دروغ بگوید یا آن که ناتوانی از توریه شرط نیست و حتی اگر بتواند توری کند، باز هم می‌تواند سراغ توریه نرفته و دروغ بگوید. 
این پیش‌فرض را داشته باشیم که حداقل از نظر شیخ انصاری (ره)، توریه مصداقی از دروغ نیست.

گروهی می‌گویند فردی که در اضطرار گیر کرده، ابتدا باید توریه کند؛ اگر امکان توریه نبود آن‌وقت می‌تواند دروغ بگوید. پس اگر به جای توریه، همان اول دروغ بگوید، مرتکب حرام شده است.
این افراد دو استدلال می‌آورند که یکی‌ش به آن‌چه می‌خواهم بگویم مرتبط است:

استدلال: "قبح کذب، عقلی است؛ پس دروغ گفتن جایز نمی‌شود مگر زمانی که عنوان حَسَنی در کذب وجود داشته باشد که از قبح آن بیش‌تر باشد. آن‌گاه تحقق آن عنوان حسن، متوقف بر تحقق کذب باشد. اما تا وقتی که فرد می‌تواند توریه کند ـ و دروغ نگوید ـ توقف آن عنوان حَسن [که همانا رهایی از اضطرار است] متوقف بر دروغ گفتن نیست [چون فرد می‌تواند با توریه از اضطرار خارج شود.]" (مکاسب | چاپ کنگره | جلد دوم | 24)

این استدلال می‌گوید که خود «دروغ گفتن» کاری است قبیح. اما زمانی می‌توانیم انجام‌ش دهیم که انجام یک فعل حَسن که حسن‌ش بیش‌تر از قبح دروغ است، متوقف بر دروغ گفتن باشد. اما اگر فرد توانایی توریه داشته باشد، رهایی از اضطرار از دو راه امکان‌پذیر است: یا فرد دروغ بگوید یا فرد توریه کند. پس رهایی از اضطرار متوقف بر دروغ گفتن نیست. پس دروغ گفتن هم‌چنان به قبح خود باقی است. 

پاسخ شیخ انصاری: تا این‌جا بحث خاصی نیست. اما پاسخ شیخ انصاری به این استدلال کمی مناقشه‌برانگیز است. ایشان می‌فرماید:
"هرچند حکم عقل به قبح کذب در این مورد مسلّم است اما می‌توان قائل شد که این قبح شرعاّ [از جانب شارع] بخشیده می‌شود ... پس اگر گفته شود که شارع امر را بر بندگان آسان گرفته و در این موارد آثار کذب [ضمانت‌اجرای آن] را جاری نکند، نیکوست مگر آن‌که احتیاط ..." (مکاسب | چاپ کنگره | جلد دوم | 26)

پاسخ شیخ این است که قبول داریم که در این‌جا کذب هم‌چنان به قبح خود باقی می‌ماند اما معتقد می‌شویم که خدا، اثرات مترتب بر دروغ را در این مورد اجرا نمی‌کند (مثلا اگر قرار بود دروغ‌گو را عذاب کنند، در این موقعیت، عذاب‌ش نمی‌کنند.)
این دقیقا چیزی است که به گمان‌م ناشی از ذهنیت فراتر بودن فقه بر اخلاق است: به‌گونه‌ای که می‌تواند حتی چیزی را که عقلاّ به قبح‌ش پی برده‌ایم، از قبح خارج کند.
در مقابل، اگر بگوییم اخلاق بر فقه مسلط است، این استدلال شیخ انصاری بی‌وجه خواهد شد.

بحث اصلی‌م تمام شد. حالا نقد کوچکی بر شیخ انصاری می‌گویم از آن جهت که گمان می‌کنم این سخن، حتی با مبنای خود شیخ و قائلان به حسن و قبح ذاتی هم نمی‌خواند. این نقد، لزوما صواب نیست و صرفا گمانه‌زنی است:
قائلان به حسن و قبح ذاتی معتقدند خدا بر اساس حسن و قبح عمل کرده و احکام را بر اساس مصلحت و مفسده می‌دهد. اما گاهی مصلحت و مفسده برخی چیزها را ما نمی‌فهمیم اما چون خدا از آن‌ها آگاه است، برای ما کافی است. در نتیجه، احکام الاهی در نفس‌الامر مطابق عدالت و اخلاق هستند هرچند بر شبهه‌ای عارض شده که این احکام را فعلا غیراخلاقی می‌بینیم. بر فرض قبول این سخن، آن‌چه شیخ انصاری فرموده است، با این نکته مخالفت دارد. چون دست‌کم در این حالت، حکم فقهی‌ای پیدا شد که حتی در نفس‌الامر غیراخلاقی است. یعنی قبول کرده‌ایم قبح دارد اما خدا قبح‌ش را برطرف کرده است.
البته در این‌جا اگر شیخ بگوید که مجاز دانستن کذب در این حالت، مصلحتی دارد که مفسده دروغ گفتن را جبران می‌کند، پسندیده است اما به نظر می‌رسد این را هم مراد نکرده است. چون این مورد را چنین تعریف کرده است: «حکم عقل به قبح کذب در غیر از جاهایی که تحقق یک مصلحت بیش‌تر بر آن توقف دارد، مسلم است.» یعنی پذیرفته است که در این امر، هیچ مصلحت راجحی وجود ندارد که مفسده دروغ‌گویی را جبران کند. (پ.ن3)

پ.ن1: درباره این‌که محدود این ضرر چه‌قدر است و چه کسانی را شامل می‌شود و ... تفصیل‌هایی گفته‌اند که واردشان نمی‌شوم. اجمالا همان که گفته‌ام کافی است برای ادامه بحث.
پ.ن2: معنای «توریه» را می‌دانید احتمالا. یک جمله‌ای دارای دو معنا باشد که گوینده معنای الف را قصد کند و طبق آن، حرف‌ش راست باشد، اما جوری بیان کند که شنونده معنای ب را برداشت کند در صورتی که معنای ب کاذب است. مثلا الان دم در ایستاده‌ام و کسی می‌پرسد: حسن خانه است؟ و جواب بدهم: «حسن این‌جا نیست.» با این قصد که منظورم از «این‌جا» درست دم ِ در باشد و البته حسن در خانه باشد.
پ.ن3: البته شیخ انصاری در کنار این استدلال، دلیل دیگری هم می‌آورد که می‌گوید اگر در این حالت توریه را واجب کنیم، بندگان خدا را به چیزی که سخت است ـ پیدا کردن توریه در موقعیت اضطرار به هنگام دست‌پاچگی طرف ـ ملزَم کرده‌ایم. شاید این بتواند آن مصلحت را فراهم کرده و مفسده و قبح دروغ را جبران کند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر