شاید شنیده باشید که این روزها «شاهین نجفی» ترانهای خوانده که خطاب به یکی از پیشوایان شیعیان است. متن و صوتش بهراحتی و با یک جستوجوی ساده قابل پیگیری است. آنچه مرا قلقلک میدهد، این سوال است که «آیا این عمل متصف به بیاخلاقی میشود یا خیر؟»
دانش من در اخلاق و فلسفه اخلاق بسیار اندک است تا جایی که شاید بهتر باشد بگویم هیچ نمیدانم. اما علاقه بسیار دارم و البته دغدغه وجودی هم نسبت بهش. با این توصیفات، کسی اگر هست که میتواند کمکمان کند در بررسی اخلاقی این موضوع و نوری بتاباند بر این موقعیت، بسیار ممنونش خواهم شد.
سعی میکنم برخی چیزهایی که از صبح تا به حال به ذهنم رسیده است را بگویم. هیچ کدام از اینها لزوما صادق، معقول یا واجد هر صفت مثبت دیگری نیستند. اما نتایجی است که فیبادیالامر گویا برایم موجه بودند و البته برخیشان پس از اندکی تأمل، مخدوش شدند. قطعا پراکنده خواهند بود:
یکم) یکسری کلمات که به زعم بسیاری «زشت» هستند، در کنار نام فردی آمده است که به زعم بسیاری «شخصیت مقدس» دارد؛
دوم) از نظر کسانی که هم آن کلمات را زشت میدانند و هم آن شخصیت را مقدس، در نگاه نخست این کار توهین است.
سوم) بسیاری هستند که آن شخصیت را مقدس نمیشمارند.
چهارم) در تعریف «قداست» زیاد صائب نخواهم بود به خاطر کمدانیم. اما گمان میکنم شاید مجموعهای از این صفات برای بیان مفهومی که از «قداست» در ذهن دارم، کافی باشد:
- کسی نسبت به چیزی تعبد بورزد؛
- کسی چیزی را خطاناپذیر بداند؛
- کسی چیزی را غیرقابل لمس و دستنیافتنی بداند.
پنجم) این تقسیمی است که امروز به ذهنم رسیده و البته به گمانم جامع و مانع نیست. اما علیالحساب بگوییم: قداست دو نوع میتواند باشد:
نوع الف) که علیالاصول دارای پایههای معقولی است.
نوع ب) که علیالاصول دارای پایههای معقولی نیست.
ششم) اینکه قداست داشتن چیزی برای کسی، عقلانی است یا نه، شاید مسئله مهمی باشد اما من جوابی برایش ندارم.
هفتم) احتمالا شاهین نجفی و بسیاری از همفکران او چهرهای که از آن شخصیت دارند، مانند چهره قومیتهایی است که ما در بیان جوکهامان میگوییم: «یه روز یه ترکه/لره/اصفهانیه و...». این نوع ارجاعات بهگمانم گاهی بدون التفات به مفهوم «ترک بودن» یا بقیه اقوام است.
هشتم) در بیان دینی گاهی گفته شده است که به خدای دیگران (شاید مقدسات آنها) توهین نکنید تا به خدایتان (شاید مقدسات شما) توهین نشود.
نهم) ابراهیم ِ نبی بتهای مخالفانش را شکست که شاید این حمل بر توهین شود.
دهم) ابراهیم پس از شکستن بتها ـ به بیان قرآن ـ شروع به استدلال کرد. آیا این درواقع اقدامی برای این بود که نشان دهد مقدسات آنها از نوع «ب» بوده است؟
قطعا تمام اینها کارآمد نیستند و قرار نیست تکلیف همه اینها روشن شود. شاید در آخر هم حس روانیم نسبت به این مسئله را بگویم که شخصا ـ بدون هیچ دلیلی ـ احساس میکنم این رفتار، رفتاری ناپسند بوده است. «ناپسند» را صرفا «ناپسند از منظر من» میدانم که ممکن است توجیهات روانشناختی پشتش باشد تا توجیهات معرفتی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر