یکی از شبنشینیهای نوروزی، دوستی شروع کرد بحث شیعه و سنی را به میان کشیدن و حرفهای آن مردکی را بلغور کرد که برنامه ماهوارهای دارد برای اثبات شیعه. اسمش را نمیدانم اما تنها یکبار خانه همین دوست برنامهش را دیدم و با دانش اندک خودم بعضی از استنادهاش را مشکلدار میفهمیدم. خلاصه دوست ِ ما ـ با آن که در این زمینه تخصصی هم نداشت ـ پشت سر هم حرفهاش را زد. یکی از حاضران جواب داد که اینطورها هم که شما میگویید نیست اما دوست ِ ما گفت: «خیر! باید فرصت باشد شما را قانع کنم که فلان و بهمان.» یک نفر دیگر هم دائم به من سیخونک میزد که تو هم جوابش را بده اما میترسیدم! دوست ِ ما مفر نمیداد کسی حرف بزند؛ چه برسد که استشمام کند در مقام مخالفت با اوست. به هر حال، با هر مشقتی که بود، بحث عوض شد و رسید به اتفاقات سال 90. دوست دوباره عنان جلسه را به دست گرفت که بعله! سال نود سال قمر در عقرب بود. از هر کی بپرسید، میگوید سال نحسی داشته. اما انشاءالله سال 91 نیکو باشد. من نیز همچنان سر تکان میدادم و با ظرف آجیل ور میرفتم. کمی که جمع ساکت شد، دوست رو کرد به من و گفت: «درسته حامد؟ سال 90 قمر در عقرب بوده دیگه؟» من شانهها را بالا انداختم که نمیدانم! درواقع بلد نیستم. حقبهجانب شد که: «پس چی خوندید تو حوزه این همه سال؟»
اینجا دقیقا جای نگاه کردن به دوربین بود.
ور رفتن با ظرف آجیل. وضعیت دائم زندگی ما
پاسخحذف