۲۹ اسفند ۱۳۹۰

جوجه را آخر پاییز ِ سالی می‌شمرند که بهارش نیکوست

ضرب‌المثل‌ها کارکردهای خوبی دارند. بارزترین‌ش آن است که حجم زیادی از اطلاعات را به شکل موجز، منتقل می‌کنند. پس گمان می‌کنم جای‌گاه‌شان در زبان و ادبیات‌ عزیز است. اما حالا می‌خواهم به یکی از ویژگی‌های برخی ضرب‌المثل‌ها توجه کنم که البته مطمئن نیستم مثبت است یا منفی. همین ابتدا تکلیف‌ را روشن می‌کنم که به گمان‌م ویژگی‌ خوبی نیست. برای توضیح ویژگی، دو موقعیت را تعریف می‌کنم؛ دو موقعیت متداول و رایج که شاید چندین بار برای تک‌تک‌مان پیش آمده باشد.

یکم: مهرماه است و پسرک رفته مدرسه. می‌آید و اولین نمره امتحانی‌ش را نشان هم‌سایه حسودش می‌دهد. فرض کنیم نمره خوبی گرفته باشد. هم‌سایه می‌گوید: «جوجه رو آخر پاییز می‌شمرند.» یا «شب دراز است و قلندر بیدار.» منظورش مشخص است.
حالا فرض کنیم نمره خوبی نگرفته باشد. هم‌سایه می‌گوید: «سالی که نکوست از بهارش پیداست.» یا «خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج.» این‌جا هم منظورش مشخص است.
در هر دو صورت، طعنه و کنایه می‌زند به پسرک امیدوار.

دوم: پدر پسرک، معتمد محل است. فرض کنید پسرک معتاد شده باشد (شاید کنایه‌های هم‌سایه اثرگذار بوده‌اند) و اعتیادش، نقل گفت‌و‌گوهای محل است. یکی می‌گوید: «پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوت‌ش گم شد.» یا «پسر ناخلف!». حالا فرض کنید پسرک معتاد نشده بل جایزه مهمی دریافت کرده است. دوباره گفت‌و‌گوهای محل درمی‌گیرد. فردی می‌گوید: «پسر کو ندارد نشاند از پدر، تو بیگانه خوان‌ش، نخوان‌ش پسر.» یا «تره به تخم‌ش می‌ره، حسنی به باباش.»
در هر دو صورت، گفت‌و‌گوها جوری بود که خدشه‌ای به شرافت پدر، وارد نمی‌شد.

بی‌انصافی است که بگوییم این‌ها ضرب‌المثل‌های متضادند. حالت‌هایی را می‌توان تصور کرد که این تضاد را از بین ببرد. مثلا در داستان یکم، شاید منظور هم‌سایه این بوده است که «موفقیت باید از اول تا آخر ادامه داشته باشد؛ از اول تا آخر باید در اوج باشی.» پس موفقیت در گام نخست، به معنی موفقیت کلی نیست. اما شکست در گام نخست، به معنی شکست کلی خواهد بود (کاری به درستی یا غلطی این گزاره ندارم). یا مثلا در داستان دوم، می‌توان فضای ذهنی هم‌سایگان را این‌طور رسم کرد که پدر، آدم شریفی است که خطایی مرتکب نشده است. فی‌بادی‌الامر فرزندش باید خوب بار بیاید. اما ممکن است با وجود مناسب بودن فضای خانواده، موانعی برای خوب بار آمدن فرزند، ایجاد شود. مقتضی خوب بودن از جانب پدر فراهم شده است. اما بد بودن به خود ِ پسرک برمی‌گردد که رفته است سراغ دوستان ناباب (این‌جا هم در مورد صدق و کذب این گزاره‌ها قضاوت نمی‌کن).
با این حال، احساس می‌کنم در موقعیت‌هایی جزییات مسئله به‌گونه‌ای است که هر دو ضرب‌المثل را می‌توان استفاده کرد و هیچ راه فرار این‌چون‌اینی هم نداریم. در این مواقع، گمان می‌کنم این نوع ضرب‌المثل‌ها امکانی فراهم می‌کنند که گوینده، ابطال‌ناپذیر شود. یعنی هیچ راهی برای ابطال موضع‌ش وجود نداشته باشد. مثلا هم‌سایه‌ای که قصدش تخریب ِ پسرک است، هم در حالت موفقیت و هم در حالت شکست پسرک، نیش‌ش را می‌زند.
شاید یکی از راه‌حل‌های فرار از چون‌این موقعیت‌هایی، توجه به جزییات ِ ریز داستان باشد؛ جزییاتی که نشان می‌دهد ضرب‌المثل در این داستان جاری می‌شود یا نه. مثلا در داستان یکم، وقتی هم‌سایه‌ می‌گوید «سالی که ...»، پسرک می‌تواند جواب بدهد که فرق است بین رابطه فصل‌ها و رابطه نمره‌ها. ممکن است من ام‌روز مریض شده باشم و نمره خوبی نگرفته باشم. اما این لازم نمی‌دارد که حتما تا آخر سال تحصیلی نمره‌های بدی خواهم داشت. اما در رابطه بین فصول، می‌توانیم نوعی علیت را تشخیص بدهیم که بد بودن ابتدای سال، شاید تاثیری در وضعیت کل سال خواهد داشت (از نظر علمی نمی‌دانم این ادعا درست است یا نه). اما باید دید توجه به جزییات، با آن کارکرد ضرب‌المثل ـ موجز گفتن مفاهیم زیاد ـ تعارض دارد یا خیر.

پ.ن1: این‌جا شاید لازم باشد از شأن ضرب‌المثل‌ها حرف بزنیم که سواد من در حدی است که بگویم ضرب‌المثل‌ها جزو مسلمات (پذیرفته‌شده‌های) یک جامعه‌اند و پذیرفتن‌ش لزوما به معنی صدق یا کذب‌ش نیست.

پ.ن2: در هر صورت، باید قبول کرد که استفاده از ضرب‌المثل‌ها، من‌باب تمثیل دو واقعه مختلف است که به‌اعتقاد گوینده، اجزای آن‌ها شبیه هم بوده و شاید نوعی تناظر یک‌به‌یک با هم دارند. اما این دلیل نمی‌شود که در تک‌تک جزییات با هم شبیه باشند بل تعداد زیادی شباهت بین این دو واقعه، می‌تواند ما را در استفاده یکی برای توضیح دیگری، موجه کند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر