۱۶ بهمن ۱۳۹۰

«من» به‌عنوان یک ناجی

خواجه حافظ هم می‌داند که چندی پیش یک اتوبوس دریایی در خلیج فارس غرق شد. کمی که خبرها واضح‌تر شد، مسئولیت تیم نجات هم سنگین‌تر شد؛ برخی گفتند غرق شدن‌ش تقصیر تیم نجات بود. اظهارات یکی از آسیب‌دیده‌ها چون‌این است:
«...یکی از اعضای تیم ناجی مدام می‌گفت که شناور ناجی 2.5 میلیارد تومان قیمت دارد و نمی‌توان طوری رفتار کرد که بدان آسیب وارد شود...»
آن‌چه از این اظهار برمی‌آید، گران بودن کشتی و به‌ تبع آن، سنگین‌بودن مسئولیت آن است. در جایی از قول ناجی آمده که اگر کشتی آسیب ببیند، زندگی‌شان نابود می‌شود و چون منبع دقیقی نیافتم، این را نیاوردم. اما احساس می‌کنم وجود چنین رویه‌ای را باید بپذیریم. گزاره‌ها ناقص‌اند، رویه ادارات را که می‌دانیم!
در این داستان، ناجی باید قضاوت اخلاقی کند؛ به بیان دیگر یک انتخاب بزرگ: جان آدم‌ها را نجات دهد ولو خسارت مالی عظیم ببیند (در حد 2 میلیارد) یا جلوی خسارت عظیم را بگیرد ولو به ارزش آسیب دیدن یک عده آدم.
مسئله این‌قدرها هم ساده نیست. در مقام هم‌دلی با ناجی، فرض معقولی است که بگوییم چنین پنداشته است که این حادثه تلفاتی نخواهد داشت و اقدام کردن یا نکردن شناور ناجی، تنها در کم و زیاد بودن زمان تاثیر می‌گذارد. بدین ترتیب، داوری ناجی تغییر خواهد کرد: خسارت عظیم یا دیر شدن نجات آدم‌هایی که بالاخره نجات می‌یابند. فرض‌های دیگری هم در ماجرا دخیل‌اند. 
من بر خودم لازم می‌دانم که به جای بیرون نشستن از گود و تخطئه آدم‌ها، خودم را در آن موقعیت فرض کنم و تصمیم احتمالی خودم را بسنجم. هیچ تمایزی بین من و آن آدم نیست. ممکن بود من به‌عنوان ناجی به آن صحنه اعزام شوم.

پ.ن: این‌که خودمان را در چون‌این موقعیت‌هایی قرار دهیم، باعث می‌شود عادت کنیم به نگاه اخلاقی؛ به‌گونه‌ای که سر بزنگاه غافل‌گیر نشویم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر