امشب قرار است مشخص شود که جوایز اسکار را چه کسانی خواهند برد. اینکه فیلم اصغر فرهادی در میانشان باشد، برای من بسیار جذاب است. اما در این نوشته، میکوشم با دانش اندک خودم در زمینه فیلم و تحلیل آن، برخی مخالفتهای غیراصولی با جدایی را نقد کنم. قاعدتا عدم تخصص من، کار من را سختتر میکند. چون صرفا باید با دلیل حرفم را به کرسی بنشانم. دعوتتان میکنم به مراسم قربانی کردن دلایل ِ من.
مهمترین نقد به این فیلم، بهگمانم چوناین است که:
الف) «این فیلم چهره نیکویی از مردمان ایران نشان نمیدهد و آنها را در هیکل دروغگو به تصویر میکشد.»
من با این گزاره مخالفم. ابتدا بهتر است سری به صفحه جدایی در IMDb بزنیم (صفحه جدایی درIMDb). آشنایی با ویژگیهای فیلم برای شروع خوب است اما من نه صفحه اصلی آن را، که صفحه Reviews را به شما نشان میدهم. کافی است کمی از بالا تا پایین آن را مرور کنیم. اما برای اینکه از پراکندگی بحثمان کاسته شود، من تنها نقدی که در صفحه اصلی آمده است، مدنظر قرار میدهم. چوناین است که:
User Reviews
thoughtful, brilliant film
This is the first Iranian film I've seen, and I'm recommending it to every-one I know. It is so well-crafted; the twists of the plot throw up new moral dilemmas for all the protagonists, which are explored sensitively and without judgement - so refreshingly unlike mainstream American films. I felt sympathy for all the characters, even the threatening Hodjat, full of misplaced rage which often erupts volcanically. And as a footnote, the film felt like an intimate view into a society that our news media portray as monochromatic and extremely foreign. (I am writing this a few days after the UK embassy in Tehran was ransacked)
گمان میکنم سطر انتهایی مطلب، بحث جالبی را به میان کشیده است:
«فیلم [جدایی] مانند تصویری خودمانی از جامعهای است که رسانههای خبری ما نمایی تکرنگ و بسیار بیگانه از آن ارائه میدهند (من این را چند روز پس از حمله به سفارت انگلیس در تهران مینویسم.)» (خیلی مختصر به فارسی ترجمه کردهام. مترجم خوبی نیستم.)
من از تمام متن چوناین برداشت میکنم که مخاطب غیرایرانی، مسئله دایلمای اخلاقی (پ.ن1) برایش نمود پیدا کرده است در این میان. دستآخر هم آن را تصویری صمیمی از ایران میداند و تذکر هم میدهد که با علم به ماجرای سفارت انگلیس، این حرف را میزند. ضمنا آن را معارض با بازتابهای رسانههای خودشان میداند.
تا اینجا، آنچه گفتم، برداشتی بود از بیان یک غیرایرانی. دوستتر دارم اگر فرصت کردید، چند نقد و بیان دیگر را در همان صفحه Reviews بخوانید که برخی بسیار جالباند. اما چرا من معتقدم گزاره (الف) کمی بیاعتبار است؟
بهگمانم یکی از ویژگیهای فیلم دیدن حرفهای، استفاده از قاعده همدلی است. به این بیان که با نویسنده و کارگردان همدلی کنی و خود را هم در آن مسئله دخیل کنی و ببینی کارگردان چه نسخهای برای تو میپیچد. بعد از این همدلی، نوبت نقد و تحلیل میرسد که آیا کارگردان، داستان را جوری تعریف کرده است که من بتوانم همذاتپنداری کنم و آیا نسخهای که پیچیده، نسخه خوبی بوده است یا خیر.
اگر ماجرای همدلی را قبول کنیم، مخاطب غیرایرانی، به هنگام مشاهده یک فیلم ایرانی باید کارهایی انجام دهد. یکی از آن کارها نزع (کندن) صفات ممیزه از فیلم است. منظورم از صفات ممیزه، صفاتی است که فیلم را متعلق به یک فرد، فرهنگ یا کشور خاص میکند. در مورد فیلم جدایی، این صفات ممیزه میتواند ایرانی بودن، آسیایی بودن، مسلمان بودن و ... باشد. از سوی دیگر، باید تلاش کند صفات مشترک خودش با فیلم را پررنگتر کند. در مورد فیلم جدایی، صفات مشترک شامل انسان بودن، اخلاقی بودن و ... است.
مخاطب وقتی چوناین رفتاری دارد، آنگاه میتواند همدلی داشته باشد با فیلم. اگر کمی نقدهای مربوط به فیلم جدایی را بخوانید، بهگمانم این نکته بُلد میشود که بیشترشان شگفتزده معتقدند موقعیت فیلم را درک کردهاند و تصمیمات اخلاقی فیلم، آنها را به فکر واداشته است. چرا؟ چون فیلم بهگونهای ساخته شده است که مخاطب غیرایرانی توانسته است بهراحتی صفات ممیزه را نزع کند و صفات مشترک را بُلد کند. بنابراین، مخاطب غیرایرانی، فیلم را یک فیلم در جامعه ایران نمیبیند. بلکه فیلمی متعلق به خود، متعلق به انسان میبیند. (پ.ن2)
حالا بیاییم سراغ گزاره (الف). گزاره (الف) معتقد است تصویری غیرنیکو از ایرانیان نمایانده شده است. اما با توصیفات بالا، مشخص میشود که مخاطب غیرایرانی، پیش از هر چیز، صفت ایرانی بودن را از فیلم کنده و به دور انداخته است. اگر بخواهد آن را فیلمی متعلق به جامعه ایران بداند، نمیتواند همدلی کند و نمیتواند خود را در موقعیت فیلم قرار دهد.
نقد دیگرم این است که در فیلم، جامعه ایرانی دروغگو نمایانده نشده است. کافی است آشفتگی شخصیت خانم قهرایی (با بازی مریلا زارعی) را به یاد بیاوریم. قهرایی بر اساس امارات برآمده از گفتههای نادر، حرفی میزند که بعدا میفهمد دروغ است. اگر قرار بود این شخصیت دورغگو باشد، نمود این آشفتگی چه معنیای خواهد داشت؟
این مسئله، مرا وامیدارد که بگویم چوناین تعمیمهایی در فیلم، کمی لایتچسبک است به نظرم. چون در فیلم، اکثر ایرانیها دروغ گفتهاند، پس ایرانیها دروغگو نمایانده شدهاند. خب کافی است همین استدلال را در مورد اخراجیها پیاده کنیم: چون حلقه اصلی جنگرفتهها، لاتولوتها بودند، پس جنگرفتهها را لاتولوت نمایانده است. در صورتی که گوینده (الف) چوناین نتیجهای را نمیپذیرد. (پ.ن3)
این نوع تعمیمها بهگمانم ناشی از عدم سواد سینمایی است. یادتان هست که در سالهای اخیر، هر سریال طنزی که ساخته میشد و به شغل، قومیت یا تیپ خاصی اشاره میکرد، سریعا فریاد واتمسخرا بلند میشد. چرا؟ چون معتقد بودند با مسئلهدار نشان دادن چند نفر از یک قومیت، کل آن قومیت زیر سوال میرود.
مطلبم کمی طولانی شد. اما حیف میدانم یادآوری نکنم که نمود ِ ضمانتاجراهای اخلاقی در فیلم، برای من جذاب بود. دستآخر، ضمانتاجرایی گرهها را باز کرد که مبتنی بر دین است؛ قسم به قرآن. این تصویر جامعه ایران است. اینکه ضمانتاجراهای اخلاقی بیشتر در ضمانت اجراهای دینی خلاصه میشود. البته ارزشگذاری این ویژگی بحثی جدا میطلبد.
پ.ن1: منظورم از دایلمای اخلاقی، دوراهی است که فرد باید تصمیم اخلاقی بگیرد و البته ویژگیهای دو طرف تصمیم بهگونهای است که طاقتفرسا کرده است مسئله را.
پ.ن2: در مقابل ِ فیلم خوشساختی که چوناین امکانی میدهد، فیلمهایی هستند که هر چهقدر تلاش کنی، نمیتوانی با آن همدلی کنی. این فیلمها، فیلمهایی هستند که باید در فضای جامعه خودشان نقدشان کنی. مثلا اکثر فیلمهای فرانسوی که مسئله اخلاق خانواده را نشان میدهند، بهگونهای است که برای من ِ ایرانی، قابل فهم نیست. اینجا دیگر باید برای تحلیل فیلم، به سراغ فرهنگ فرانسه بروم.
پ.ن3: برای کسی که غیر از اخراجیها فیلمی نمیبیند، نمیتوانی از آژانس شیشهای و از کرخه تا راین و روایت فتح مثال بزنی. به قول فراستی (این را از هفت یاد گرفتهایم بالاخره)، هر فیلم جهان خودش را میسازد.