شکگرا (Skepticist) معقتد است نمیتوان معرفتی پیدا کرد. دلایل مختلفی میآورد. پیش از نشان دادن استدلالش، مقدماتی را بچینیم. گزاره (الف) را چوناین تعریف میکنیم:
الف) تو مغزی در خمره هستی که الکترودهایی به نورونهات وصل کردهاند و جوری تحریکت میکنند که احساس میکنی دست و پا داری و داری صفحه وبلاگ نردبام را میخوانی.
حالا میخواهیم درباره (ب) بحث کنیم:
ب) من دست دارم.
شکگرا چوناین استدلال میکند:
(1) ب را میدانی تنها اگر نقیض ِ الف را بدانی.
(2) نقیض ِ الف را نمیدانی.
(3) پس ب را نمیدانی.
این استدلال برای هر گزارهای تکرار میشود؛ هر گزارهای را جای ب مینشانی و شکگرا نشانت میدهد که نمیتوانی بهش باور داشته باشی.
استدلال کمی مشکوک است. شکگرا رد نشدن مغز در خمره را پیشفرض گرفته است؛ چیزی که مخالفش در مقام رد آن است. در هر حال، این استدلالی است با این عنوان: استدلال از طریق جهل (Argument From Ignorance).
جی. ای. مور از همین استدلال استفاده کرده است تا شکگرا را بکوبد؛ منباب استعاره میگویند «استدلال را بر روی سرش به پا داشته.» چهطور؟ اینچوناین:
(1) ب را میدانی تنها اگر نقیض ِ الف را بدانی.
('2) ب را میدانی.
('3) نقیض الف را میدانی = شکاکیت بر هواست.
آنچه در این استدلال رخ مینمایاند، ادعای مور است که دانستن، اثبات نمیخواهد. اینکه بگویی «ب را میدانم» به اثبات نیاز ندارد بل یکسری شاهد و سند میطلبد. شاهد و سندش را هم از زندگی روزمره پیدا میکنیم؛ اینکه با دستم میزنم زیر گوش کسی و دردش میآید؛ اینکه با دستم تایپ میکنم و تاثیراتش را احساس میکنم و ...
پ.ن: شکگرایی انواع مختلفی دارد که اینجا صرفا یکیشان را به نظاره نشستیم.
پ.ن: شکگرایی انواع مختلفی دارد که اینجا صرفا یکیشان را به نظاره نشستیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر