کارکرد رسانه برای من و تو چیست؟ وقتی میگویم «رسانه»، صداوسیما و بیبیسی و فیسبوک و توئیتر و پلاس و روزنامهها و بحثهای شبانگاهی را هم مدنظر دارم. وقتی میگویم «رسانه» یعنی هر منبعی که به من و تو ماده خام بدهند برای تصمیمگیریهای روزمره.
سوالم را تکرار میکنم: کارکرد رسانه برای من و تو چیست؟ خب شاید تعریفی که در سطر بالا از رسانه داده باشم، تعریفی کارکردی باشد. بدین ترتیب، کارکرد رسانه همانی میشود که قبلا گفتم: ارائه ماده خام برای تصمیمگیریهای روزمره.
همه میدانیم که رسانهها خنثی نیستند. همه میدانیم که پشت سر هر رسانه تیمی است و ادعایی. پس اگر بخواهیم هر چه از رسانه میگیریم را مستقیم وارد تحلیلهامان کنیم، قطعا فکر آن تیم را هم وارد کردهایم. شما را نمیدانم اما من خوش ندارم در تحلیلی که قرار است به اسم من تمام شود، تحت مهندسی رسانهها قرار گیرم. پس اینجا لفظی وضع میکنم که گویا در ادبیات ارتباطات وجود دارد اما نمیدانم دقیقا همین معنا را میرساند یا نه: «آگاهی رسانهای» (پس تعریفش را خودم ارائه میدهم و کاری به تعریفی که در ارتباطات دارند برایش، ندارم.) آنچه من از «آگاهی رسانهای» قصد میکنم، شامل دو مرحله میشود:
یکم: آگاهی به اینکه هر رسانهای در مقام تحمیل ایدئولوژی خودش بر مخاطب است؛
دوم: تفکیک اصل خبر از ایدئولوژی پشت آن.
مورد نخست مشخص است. مورد دوم اما کمی سخت است و پیچیده. در این مرحله تو باید بتوانی خبر را از ایدئولوژیش جدا کنی و ببینی آیا آنقدر مهم است که در تحلیل تو وارد شود؟ گاهی خبری که از رسانه به ما میرسد، صرفا در ایدئولوژی ِ آن رسانه مهم تلقی میشود وگرنه فارغ از آن ایدئولوژی، ارزش خاصی ندارد.
واضح است که هر دو مرحله مهارت میطلبد. اما شاید بتوان روشی معرفی کرد که پس از مدتی فرد بتواند این مهارت را در خودش تقویت کند. من گمان ِ خودم را میگویم.
به گمانم اگر کمی تحقیق کنیم و ایدئولوژی پشت هر رسانه را بشناسیم و از سوی دیگر، از رسانههای مختلفی کسب خبر کنیم، میتوانیم تفکیک خبر از ایدئولوژی را انجام دهیم. چهگونه؟ مثلا تو میدانی که بیبیسی عمده فعالیتش در راستای سیاست خارجی انگلیس است. پس هر خبری که از بیبیسی میگیری را باید بسنجی با این ایدئولوژیش. بعد سعی کنی همان خبر را از منابع دیگر بگیری (قطعا اگر از رسانهای بگیری که در جبهه مخالف ـ مثلا - بیبیسی قرار دارد، بهتر است). اینجا تو میتوانی مواضع مشترک خبر را که از دو منبع متضاد شنیدهای، جدا کنی و حدس بزنی که ایدئولوژی هر کدام، چه بخشهایی را حذف کردهاند و چه بخشهایی را بُلد. تو حالا خبرهای خام را به دست آوردهای؛ خبرهای لیسیده از ایدئولوژیهای پشت سرشان. حالا آماده میشوی که تحلیل ِ خودت را انجام دهی.
بحثم تمام شد. چیز جدید برای گفتن ندارم. از اینجا به بعد، ابزاری معرفی میکنم که سنجهای باشد برای مرحله یکم و دوم (خصوصا مرحله یکم). یعنی نشانمان دهد که آیا نسبت به اینکه هر خبر، ایدئولوژی ـ بار است، آگاه بودهایم یا نه؟ البته این هم یک ابزار گمانی است!
اسمش را میگذارم «سوال پیرمرد». «سوال پیرمرد» یعنی سوالی که گهگاه باید از خودمان بپرسیم. «سوال پیرمرد» سوالی است عامیانه. برای مثال، وقتی مدتی در شبکههای اجتماعی و سایتها و روزنامهها گشت بزنی، احساس میکنی مثلا اوضاع فلان موضوع نابسامان است. بعد دائم زیرلب غرولند میکنی که: «عجب وضعی (وعضی!)» بعد، وقتی بیخیالی ِ فرد دیگری را میبینی، ممکن است رگگردنی شوی که چرا حواست نیست که اوضاع خراب است. اینجا دقیقا جایگاه «سوال پیرمرد» است. اینجا لازم است پیرمردی را پیش روی خودت تصور کنی که از تو میپرسد: «واقعا چرا اوضاع خراب است؟» و تو باید تمام ادلهت را به شکل منطقی و دقیق، برای پیرمرد نقل کنی. باید بدون آنکه صدایت را بلند کنی، قانعش کنی که وضع خراب است. باید تمام دلایلت برای نقد اوضاع را داشته باشی. اما اگر نتوانی قانعش کنی، یعنی اینکه تحت تاثیر رسانهها بودهای؛ تحت تاثیر بمباران رسانهها، باوری پیدا کردهای که هیچ بنیانی نداشته است. این نشانت میدهد که وقتی با رسانهها برخورد داشتی، کُمیتت یا در مرحله یکم لنگیده است یا در مرحله دوم. به بیانی دیگر، «آگاهی رسانهای» نداشتهای.
پ.ن: چرا اسم سوال را گذاشتم «سوال پیرمرد»؟ هدفم آن است که سوالکننده را فردی فرض کنی که خیلی بر رسانهها آنگونه که تو دسترسی داری، احاطه ندارد. ضمنا لازم است ساده برایش توضیح دهی و از سوی دیگر، بیشتر از تو در بطن زندگی روزمره است (شیر و گوشت و مرغ میخرد؛ تو که دائمالپلاس یا دائمالاینترنت هستی!). همچنین تجربه دورههای مختلف و اوضاع متفاوت را دارد و با شور ِ جوانی تصمیم نمیگیرد. بهگمانم چنین فردی را یک «پیرمرد» در نظر بگیریم، دور از صحت نباشد.
پ.ن2: از «ایدئولوژی» چیزی شبیه پیشفرضها و جهت فکری مراد کردهام.
«در این دوران به هم خوردگی اینترنت»، اومدم اینجا «به تبادل کامنت» بپردازم.
پاسخحذفشما خوبین؟
متن رو در مجموع پسندیدم، اما با این قسمت که «اما اگر نتوانی قانعش کنی، یعنی اینکه تحت تاثیر رسانهها بودهای؛ تحت تاثیر بمباران رسانهها، باوری پیدا کردهای که هیچ بنیانی نداشته است» موافق نیستم. قبول دارم اینکه بتونم قانعش کنم یا نه، و ادلهم اونقدر مرتب و دقیق باشن که زمانی که بیانشون میکنم، لازم نباشه داد بزنم و برخورد عاطفی کنم، نشونۀ خوبیه. اما مسئله اینجاست که شناخت من و پیرمرد از رسانهای یکسان، ممکنه متفاوت باشه، و هم من موجه باشم در شناختم و هم اون موجه باشه. در این صورت چطور؟
کلاً به اینکه اگر نتونیم شخصی رو قانع کنیم، خودمون هم نباید قانع میبودیم کاملاً شک دارم.
ممنون از نظر.
حذفحق با توست. اما توجه کن که پیرمرد، یک فرد ساختگی است. فردی نیست که صبح تا شب تلویزیون میبیند. مثلا پدربزرگت نیست. یعنی فرض گرفتهایم که پیرمرد، خودش تحت تاثیر رسانهها نبوده است. پیرمرد را آدمی منصف فرض کن.
پیرمرد، قرار نیست با رسانه کاری داشته باشه. پیرمرد باید بهعنوان یک عقل سلیم، تو را تایید یا رد بکند. مثلا رسانهها میگویند السی فلان است و بهمان. پیرمرد چیزی درباره السی نمیداند. خب تو باید برای پیرمرد توضیح دهی که السی یعنی فلان و باز نشدن السی چه مشکلاتی ایجاد میکند و ...
اگر منصفانه حرف زده باشی، پیرمرد بهعنوان نماد عقل سلیم، حرفت را میپذیرد.
در مورد گزاره آخرت: احساس میکنم چوناین برداشت کردهای که قانع کردن یک آدم دیگر را معیار بر-حق بودن گرفتهام. نه! قانع کردن یک آدم منصف و دور از مغالطه و دور از رسانه و آمیخته با جامعه که به بیان کلی، عقل سلیم است، معیار بر-حق بون است.