یکم
فوتبال است دیگر. میشود خیلی از اتفاقات امروز ِ آن را با اتفاقات چند دههی قبل مقایسه کرد. مجری میگوید فلان اتفاقْ آخرین بار سال 1920 افتاده است اما هیچ تصویری از آن نداریم.
دوم
پیشترها یک مسابقه 90 دقیقهای فوتبال را میشد در یک پاراگراف خلاصه کرد. هرچه میجستی، دادهای نمییافتی تا به این پاراگراف بیفزایی. فقط میگفتی این دو تیم در قالب مسابقات بهمان دیدار داشتند و گلهایی رد و بدل شد و کارتهایی داده شد. همین.
حالا اما ثانیه به ثانیه یک مسابقه فوتبال، بل فریم به فریم آن ثبت میشود. چشم دوربینها تیزتر شده و هر صحنهای با جزییات ضبط میشود. نه فقط کلوزآپ که لانگشات و به قول فردوسیپور، سوپراکتسریملانگشات هم گرفته میشود. نود دقیقه همان نود دقیقه است. اما دادههایی که از این نود دقیقه در خاطرهها میماند بسیار بیشتر از یک پاراگراف است. واکنش تماشاگران، پرواز پروندهای بر فراز ورزشگاه، خنده یکی از نیمکتنشینان، فریاد بازیکنها، پرتاب شدن قطرههای عرق بازیکن به هنگام دویدن، تکان خوردن پارچهی پیراهن بازیکن و ... ؛ همه اینها ثبت میشوند.
سوم
بودریار میگفت کمکم تصویرها جای واقعیت را گرفتهاند. انسان جامعه پسامدرن نمیتواند میان تصویر و واقعیت فرق بگذارد. تصویرها واقعیت را شبیهسازی میکنند و به جای آن مینشینند. شبیهسازی واقعیت را نشان نمیدهد؛ بل واقعیت را میسازد. ویژگی دنیای پسامدرنْ گسترش رسانههای جمعی است.
چهارم
کیفیت ِ دوربینها بهتر میشود و کمکم همان 90 دقیقه فوتبال، فریمهای بیشتری را نتیجه میدهد. واقعیتی که از 90 دقیقه قرن بیستم ساخته میشود، چگالتر از واقعیتی است که همین 90 دقیقه در دهه 1920 میساخت. کمکم واقعیتها چگالتر میشوند. به دوران واقعیتهای چگال خوش آمدید. بعید نیست هماینک یک دوربین روی شما زوم کرده باشد. بخندید تا جزیی از واقعیت باشید. بگویید «سیب».
تعبیرِ «واقعیتِ چگال» عالی است. کاملاً غبطه خوردم به تواناییتان در ساختناش.
پاسخحذف