ثانیههای پایانی فیلمی 130دقیقهای چه ارزشی ممکن است داشته باشد؟ اگر قرار بر گشوده شدن گرهها و به خانه رسیدن کلاغها باشد که یحتمل همان دو ساعت و خردهای کفایت میکند. اما ماجرا برای فیلم «گذشته» اینگونه نیست. در آخرین ثانیههای فیلم، دوربین زوم کرده است بر دست ِ سمیر که دست سِلین را گرفته است. این ثانیهها کش میآیند و در همین میانهها، بخشی از تیتراژ پایانی فیلم هم در کناره میآید؛ اما با درصد بالایی از اطمینان میگویمتان که چشمهای حاضران ِ سینما خیره به این دو دست خواهد ماند و کسی از صندلیش بلند نخواهد شد و حتی شاید کسی به آن تیتراژ نیز توجه نکند.
اندکی قبلتر از این صحنه، پزشک ِ سلین حرفی میزند
که راز ِ این خیرگی را از دل آن میتوان بیرون کشید: «در این وضعیت، هر اطمینانی
مشکوکه!» مُردن یا نمردن سلین میتواند پایانی بر استرسهای داستان باشد. شاید
بودن یا نبودنش تفاوتهایی در نحوه این «پایان یافتن» ایجاد کند اما قطعا استرسها
را به پایان میرساند. ممکن است سمیر دوباره به زندگی با سلین دل ببندد و عذاب
وجدان لوسی و کارگر خشکشویی به پایان برسد و مارین به سقط جنین یا زنده نگهداشتن
آن فکر کند و احمد با پایان این جدال، به آرامش برسد (در صحنههای ابتدای فیلم،
احمد سیگار نمیکشد اما به موازات درگیر شدن با ماجرای لوسی و رابطه سمیر و مارین،
دستبهسیگار میشود؛ یعنی، او هم اسیر اضطراب شده)؛ با این حال ـ آنگونه که پزشک
میگوید ـ راهی برای رسیدن به اطمینان پیرامون ماندن یا نماندن سلین وجود ندارد و
هر اطمینانی، مشکوک است. سمیر میکوشد که با عطر ِ دلخواه همسرش، راهی برای دستیابی
به این اطمینان پیدا کند اما به همان ثانیههای پایانی میرسد که منتظریم اتفاقی
بیفتد و این اطمینان حاصل شود.
استرس ـ این هیولای زندگی مدرن ـ روح را میساید
و کمکم از توان آدم میکاهد؛ آنچنان که پس از مدتی چهارستون بدن آدم فرومیریزد.
با این حال، لحظهی به پایان رسیدن استرس، حتی اگر منجر به واقعهای تلخ شود، باز
هم شیرین است. تصور کن یکی از عزیزانت روی تخت بیمارستان افتاده و تو خواب و
خوراک نداری بابتش و ناگاه خبر میدهند که سرانجام جان داده. شاید تلخی از دست دادن
ِ عزیز زیاد باشد اما همین که استرست به پایان رسیده میارزد که نفس راحتی بکشی.
از سوی دیگر، بدترین حالت ِ یک استرس، «بقای استرس» است!
اصغر فرهادی ـ بهگمانم ـ استرس را میفهمد؛
وحشتناک بودن ِ «بقای استرس» را میفهمد. جمله کلیشهشدهی «درباره الی» هم دلهره
«بقای استرس» را نشان میدهد: «پایان تلخ بهتر از تلخی بیپایانه»! و داستان
فیلم «گذشته» بهگونهای رقم میخورد که «پایان تلخ» مترتب بر اطمینانی باشد که از
مردن یا نمردن سلین به دست میآید اما وضعیت بهگونهای است که «هر اطمینانی مشکوک
است» و استرسها همچنان بهجا.
ارسطو نتیجه تراژدی را «تطهیر و تزکیه نفس انسان
از عواطف و انفعالات» میداند؛ تطهیری و تزکیهای که با واژه «کاتارسیس» به آن
اشاره میکند. "کاتارسیس را میتوان «سبکشدگی» هم ترجمه کرد زیرا غرض از آن
این است که بیننده بعد از دیدن تراژدی از اینکه خود دچار چنان سرنوشت فجیعی نشده
است، احساس سبکی میکند. (انواع ادبی، سیروس شمیسا)" بهگمانم وقتی از صندلی
سینما بلند میشویم، نفس راحتی میکشیم که ما در میانه این کارزار ِ استرس نبودهایم
و صدالبت باید به این بیندیشیم که چهطور میتوانیم از پدید آمدن چنین شرایط
بغرنجی جلوگیری کنیم و اگر با آنها مواجه شدیم، چه کنیم که روزبهروز بغرنجتر
نشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر