امروز میخواهم فقهخوانی کنم. بخشی از باب قذف شرح لمعه را میگویم. شما هم انگار هممباحثهای من که دارم برایش تقریر میکنم. وقتی درسی میدهند، استاد حتما باید تقریر درست را بگوید اما بعدش که شاگردها با هم بحث میکنند، تقریرهاشان را به هم عرضه میکنند؛ شاید درست باشد و شاید نادرست. پس مدعی نیستم که تقریرم ـ و نتیجه احتمالی آن ـ حتما درست است.
قذف چیست؟ میگویند مثل آن است که به کسی بگوید «تو زنا کردهای» یا چیزهایی مانند این (مثلا پدرت زنا کرده است و ...) که اولا صراحت داشته باشد و ثانیا گوینده بداند که این لفظ برای این معنا وضع شده است. قذف که ثابت شود، مجازاتش حد است: هشتاد ضربه تازیانه.
اما گاهی حد ثابت نمیشود نهایتا لازم است فرد تعزیر شود. چه مواقعی؟ اوقاتی که لزوما برداشت قذف از آن حرف نشود. اما چون آزار رسانده، طبق آنچه قاضی حکم میکند، تعزیرش میکنند. حالا این تکه از متن را بخوانیم:
«اذیت کردن، یعنی چیزی بگوید که موجب آزار و اذیت است و این را بداند و البته برای قذف وضع نشده باشد و عرف هم قذف نداندش، و همچنین کنایه زدن به قذف بدون تصریح به آن، صرفا موجب تعزیر میشود؛ چون کاری حرام است اما موجب حد (قذف) نمیشود؛ چون قذف صریح صورت نگرفته.»
بعد یکی از این موارد را مثال میزند: «مثلا بگوید: تو حرامزادهای». نویسنده معقتد است این صراحتی در زنازادگی ندارد. چرا؟ اینگونه که حرامزاده بودن لزوما به معنی زنازادگی نیست. محتمل است معناش این باشد که مثلا زمانی که مادرش حائضه بوده یا زمانی که در احرام بودهاند نطفه بسته شده باشد. در این مواقع چون نزدیکی حرام است، اطلاق حرامزادگی هم میتوان کرد اما به معنی زنازادگی نیست.
بعد مثالی دیگر میزند: «مثلا بگوید تو حلالزاده نیستی.» میگوید این هم صریح در زنازادگی نیست. برخی از عرفها این را به معنی «بیاخلاق» بودن به کار میبرند.
متنخوانیم تمام شد. حالا یک نتیجه کلی بگیرم: برای اینکه حد ثابت شود، اینچنین وسواسهایی هست. اینچنین احتمالاتی را در نظر میگیرند که شاید مراد گوینده چیزی دیگر باشد؛ شاید این لغت در آن عرف معنای دیگری هم داشته باشد؛ شاید طرف آگاه نبوده باشد؛ شاید و شاید و شاید. حد عنوانی فراتر از تعزیر است؛ شاید مجازات فرد، تعزیر است و ما با دستبالا گرفتن، حد بر او جاری کنیم. آن وقت در حقش ظلم شده است.
این را نوعی «احتیاط خوب» میدانم. وقتی قرار است درباره کسی داوری کنیم، شاید لازم باشد احتمالات مختلف را در نظر بگیریم و سادهترین یا دلخواهترین برداشت را نداشته باشیم. وقتی کار کسی را زشت میبینیم، سعی نکنیم بدترین عنوان را بر آن اطلاق کنیم. سعی کنیم کمی پسوپیش کنیم که شاید بتوانیم تحت عنوانی سادهتر بیاوریمش.
شاید بهتر باشد اصل را بر «درستی و صحت» بگذاریم مگر آنکه خلافش ثابت شود.
پ.ن: واضح و مبرهن است که این پست، یک بحث فقهی نیست.
پ.ن: واضح و مبرهن است که این پست، یک بحث فقهی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر