امروز کسی داشت درباره نظر الیوت سوبر زیستشناس/فیلسوف پیرامون برهان نظم سخنرانی میکرد. جایی در آخرهای بحثش چیزی در این حدود گفت که متأسفانه متکلمان اسلامی، برهان نظم را برهانی برای عوام در نظر میگرفتند. اما چندصد آیه از قرآن و بخشهای زیادی از نهجالبلاغه ـ بهعنوان یکی از متون دینی مسلمانان ـ بر اساس این برهان، سخن گفتهاند و مثال زد از جایی در نهجالبلاغه که علی میگوید: "هل یکون بناء مِن غیر بانی و جنایة من غیر جانی؟" که استفهام انکاریش میرساند که هر ساختمانی را بنّایی لازم است. نتیجه گرفت که بهتر است ادعای متکلمان مبنی بر عوامانه بودن برهان نظم تعدیل شود وگرنه بخش بزرگی از متون مقدس را برچسب عوامانه خواهند زد.
همانجا مثالی که مدتها بود در ذهنم وول میخورد را تعریف کردم برایش: در آیههای واپسین سوره واقعه، گوینده چنین میخواندمان:
"آنگاه که جان کسی به حلقومش میرسد حالی که شما نظارهگرید؛ ما نزدیکتریم به او از شما اما نمیبینید. اگر حیات به دست شما یا طبیعت است، پس برش گردانید اگر راستگویید؟"
احساس میکنم بخشی از استدلال این آیات، بر «بهت» استوار است؛ بهت من به خاطر ندانمکاریم به هنگام خرخر یک محتضر. از سوی دیگر اما، از چندین نفر که کارشان پزشکی و پرستاری و زیست بود درباره این آیه پرسیدهام که معتقدند: "ما دچار بهت نمیشویم." یعنی حالات متداولی قابل فرض هستند که «بهت» حاصل نشود. میخواهم بگویم که استدلال این آیه، یک استدلال فلسفی نیست؛ بل دستکم یکی از مقدماتش، ماهیتی روانشناختی دارد: فرد در موقعیت خاصی و تحت فشار روانی خاصی، گزاره خاصی را راجح میداند.
از این منظر، آیات مصحف و فرازهای نهجالبلاغه، [شاید] قرارشان بر این نبوده است که استدلالی فلسفی ارائه دهند. بل میکوشیدند بر اساس مجموعهای از مقدمات ـ چه فلسفی و چه غیرفلسفی، نتیجهای بگیرند. شاید ادعای متکلمان مسلمان هم بر این اساس بوده است که برهانی مثل برهان نظم را که چیزی شبیه این نوع استدلالهاست، از نظر فلسفی ضعیف میدانند. یعنی اگر من باشم و مقدمههای برهان و فلسفه، میتوانم ایرادهایی به مقبول بودن استدلال بگیرم. اما وقتی فرد در موقعیت خاصی قرار میگیرد ـ مثل حضور بالای سر محتضر یا تعجب به هنگام دیدن یک شتر ـ مقدمهای غیرفلسفی و روانشناختی به آن افزوده میشود و نتیجه میدهد.
نتیجهای که من از این داستان برای خودم گرفته بودم این است که شاید بتوان تلاشهایی کرد که در بحثهای پیرامون مسئله «عقلانیت»، برخی مقدمات و حالات روانشناختی را نیز معقول و توجیهساز در نظر گرفت.